سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























خاطرات من

امام رضا
مادر امام رضا(ع

نجمه ، مادر بزرگوار امام رضا(ع ) و از زنان مومنه ، پارسا، نجیب و پاکیزه بود.
حمیده ، همسر امام صادق (ع )، او را که کنیزى از اهالى مغرب بود، خرید و به منزل برد.نجمه در خانه امام صادق (ع )، حمیده خاتون را بسیار احترام مى کرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچ گاه نزدش نمى نشست !.روزى حمیده در عالم رویا، رسول گرامى اسلام (ص )را دید که به او فرمودند:اى حمیده !.نـجـمـه را به ازدواج فرزند خودموسى درآور زیرا از او فرزندى به دنیا خواهد آمد که بهترین فرد روى زمین باشد.پس از این پیام ، حمیده به فرزندش امام کاظم (ع ) فرمود: پسرم !.ـجـمـه بانویى است که من هرگز بهتر از او را ندیده ام ، زیرا در زیرکى و محاسن اخلاق ، مانندى ندارد.من او را به تو مى بخشم ، تو نیز در حق او نیکى کن .ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر(ع ) و نجمه ، نورى شد که در شکم مادر به تسبیح و تهلیل مـشـغـول بـود و مـادر از آن ، احـسـاس سنگینى نمى کرد وچون به دنیا آمد، دست ها را بر زمین گذاشت ، سر را به سوى آسمان بلندکرد و لب هاى مبارکش را به حرکت درآورد: گویا با خدایش رازو نیازمى کرد.پس از تولد امام هشتم (ع )، این بانوى مکرمه با تربیت گوهرى تابناک ، ارزشى فراتر یافت .مـادر بـر آن بـود تـا تربیت و پرورش فرزندش ، وى را از عبادات و مناجاتش باز ندارد، از این رو به بستگانش گفت :دایه اى پیدا کنید تا مرا در امر شیردادن کمک کند.از وى پرسیدند:مگر شیر تو کم شده است ؟.نـجمه گفت :خیر، ولى نوافل و ذکرهایى که قبل از تولد حضرت رضا(ع ) داشته ام و به آنها عادت کرده بودم ، به خاطر شیردادن کم شده است ، ازاین رو مى خواهم کسى من را در امر شیردادن یارى کند تا بتوانم دوباره آن عبادات ومناجاتم را شروع کنم !.

                                                                                   علم غیب ‏

2- حسن بن على بن وشا از مسافر نقل مى‏کند: با ابوالحسن الرّضا (ع) در «منى» بودم، یحیى بن خالد با گروهى از آل برمک از آنجا گذشتند. امام صلوات الله علیه فرمود: بیچاره‏ها نمى‏دانند در این سال چه بلایى به سرشان خواهد آمد، بعد فرمود: بدانید عجیب‏تر از این آن است که من با هارون مانند این دو انگشت خواهم بود، آنگاه دو تا انگشت مبارک را در کنار هم گذاشت. مسافر گوید: والله من معنى این کلام را نفهمیدم مگر بعد از آنکه امام را در طوس در کنار قبر هارون دفن کردیم. (2)

 

* * *

                                                                                           لقب رضا ازخدا است

3- ابونصر بزنطى رضوان الله علیه گوید: به امام جواد صلوات الله علیه گفتم: قومى از مخالفان شما مى‏گویند: پدرت صلوات الله علیه را مأمون، رضا لقب داد، که به ولایت عهدى راضى شد. فرمود: به خدا قسم، دروغ گفته و گناهکار شده‏اند. پدرم را خداى تعالى رضا لقب داده است زیرا که به خداوندى خدا در آسمانش و به رسالت رسول الله و ائمه در زمینش راضى بود. فتم: مگر همه پدرانت چنین نبودند؟ فرمود: آرى. گفتم: پس چرا فقط پدرت به این لقب ملقب شدند؟ فرمود: چون مخالفان از دشمنانش مانند موافقان از دوستانش از وى راضى شدند و چنین چیزى براى پدرانش به وجود نیامد، لذا از میان همه به رضا ملقب گردید. اگفته نماند: مخالفان خواسته‏اند با این طریق منقصتى بر آن حضرت فراهم آوردند، ولى چنانکه دیدیم این لقب از جانب خدا بوده است، درست است که همه امامان صادق، کاظم، رضا، جواد و هادى و... بودند ولى براى هر یک بمناسبتى لقب بخصوص تعیین گشته است .

 

* * *

                                                                                 حضرت ابوالحسن رضا (ع) در«نیاج»

4- ابو حبیب نیاجى (4) گوید: رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که به «نیاج» آمد و در مسجدى که حاجیان هر سال مى‏آمدند نشستم. گویا محضر ایشان رفته و سلام کرده و مقابلش ایستادم، در پیش آن حضرت طبقى از برگ درختان خرماى مدینه بود و در آن خرماى صیحانى داشت. گویا رسول خدا مشتى از آن خرما را به من داد، شمردم هیجده تا بود، - پس از بیدارى - خوابم را چنین تأویل کردیم که هیجده سال عمر خواهم کرد.بعد از بیست روز در زمینى بودم که براى زراعت آماده مى‏کردند، مردى پیش من آمد گفت: حضرت ابوالحسن رضا (ع) به «نیاج» آمده و الان در مسجد نشسته‏اند. در این بین دیدم که مردى به دیدار آن حضرت مى‏روند، من هم به زیارت آن بزرگوار شتافتم، دیدم در محلى نشسته که رسول خدا (ص) را در آنجا دیده بودم، زیر آن حضرت حصیرى بود مانند حصیررى که در زیر جدش بود. و در پیش وى طبقى از برگ درخت خرما و در آن خرماى صیحانى قرار داشت .سلام کردم، جواب سلامم را داد و از من خواست نزدش بروم، مشتى از خرما به من داد که شمردم هیجده تا بود، گفتم: یابن رسول الله (ص)! زیاد بدهید، فرمود: اگر رسول خدا (ص) زیاد داده بود ما هم زیاد مى‏دادیم «فقال لوزادکَ رسولُ اللّه لزدْناکَ» (5).

 

*  * *

                                                                                فضایل امام رضا(ع)از زبان ابراهیم بن عباس

5- ابراهیم بن عباس گوید: امام رضا (ع) نشد که به کسى در سخن گفتن ظلم یا جفا کند، هر که با او سخن مى‏گفت، کلام او را قطع نمى‏کرد و مجال مى‏داد تا آخر سخنش را بگوید. اگر کسى حاجت پیش او مى‏آورد در صورت امکان ابداً او را رد و مأیوس نمى‏کرد. ندیدم که در پیش کسى پایش را دراز کند، و ندیدم در پیش کسى تکیه کند. ندیدم که به کسى از غلامانش فحش بدهد، ندیدم که آب دهان را به زمین اندازد، و ندیم که با صدا و قهقهه بخندد بلکه فقط تبسم مى‏کرد.چون سفره طعام را باز مى‏کردند همه خدمتکاران و غلامانش را و حتى دربان را با خود در سر سفره مى‏نشانید. شبها کم مى‏خوابید، بیشتر بیدار مى‏ماند، اکثر شبها از اول تا آخر احیا مى‏کرد، بسیار روزه مى‏گرفت، در هر ماه سه روز روزه از وى فوت نمى‏شد. مى‏گفت : این روزه همه عمر است «ذلک صومُ الدّهر» در پنهانى بسیار احسان مى‏کرد و صدقه مى‏داد، این کار را بیشتر در شبهاى ظلمانى انجام مى‏داد، هر که گوید: نظیر او را در خوبى دیده‏ام، باور نکنید (7).

 

                                                                                                          علم غیب ‏

7- محمد بن سنان گوید: به آن حضرت عرض کردم: خودت را به امامت و پیشوایى مشهور کرده و در جاى پدرت نشستى حال آن که از شمشیر هارون خون مى‏ریزد؟! فرمود: قول رسول خدا (ص) به من این جرأت را داده است، آن حضرت فرمود: اگر ابوجهل مویى از سر من برکند، بدانید که من پیغمبر نیستم، و من مى‏گویم: اگر هارون توانست مویى از سر من بگیرد بدانید که من امام نیستم. (9)

 

* * *

                                                                                           فضیلت زیارت امام رضا(ع)

8- رسول خدا (ص) فرمود: بزودى پاره‏اى از بدن من در زمین خراسان دفن مى‏شود، هیچ غمگینى او را زیارت نمى‏کند، مگر آن که خدا غمش را زایل مى‏کند و هیچ گناهکارى او را زیارت نمى‏کند، مگر آن که خدا گناهانش را مى‏آمرزد. «قال رسول اللّه (ص) ستّد فَنُ بضعةٌ منى بخراسان مازارها مکروب الا نفس الله کربه و لا مذنب الا غفرالله ذنوبه» (10)زیارت ائمه علیهم السلام مانند توبه از مکفرات است و مصداق: «ان الحسنات یذهبن السیئات» (هود: 114) مى‏باشد، رسول خدا (ص) این کلام را در وقتى فرموده که هنوز پدر و مادر امام هم به دنیا نیامده بودند.مام جواد صلوات الله علیه به داوود صرمى فرمود: «من زار ابى فله الجنة» .(11)
هر که قبر پدرم را زیارت کند اجرش بهشت است .و در روایت دیگرى فرمود: هر کس قبر پدرم را عارفاً بحقه زیارت کند ازطرف خدا بهشت او را ضمانت مى‏کنم: «قال ابوجعفر محمد بن على الرضا (ع) ضمنت لمن زار قبر ابى (ع) بطوس عارفاً بحقه الجّنةَ على اللّه عزوجل» (12).

                                                                              * * *

                                                                                                       احسان

10- مردى به محضر حضرت رضا (ع) آمد و گفت: به اندازه مروت خویش به من احسان کن، فرمود: نمى‏توانم (زیرا مروت امام خارج از حد بود). گفت: پس بقدر مروت من احسان کن، امام فرمود: آرى، بعد به غلامش فرمود: دویست دینار به او بده.امام در روز عرفه در خراسان همه مالش (شاید نقدینه باشد) را احسان کرد و به اهل نیاز تقسیم فرمود. فضل بن سهل گفت: این غرامت و اسراف است. فرمود: نه، بلکه غنیمت است، آنچه را که در آن پاداش و کرامت هست، غرامت مشمار.(13)

 

* * *

                                                                                     على بن موسى عالم آل محمد

11- موسى بن جعفر صلوات الله علیه به پسرانش مى‏فرمود: برادرتان على بن موسى عالم آل محمد است، از او از دینتان بپرسید، آنچه مى‏گوید حفظ کنید، من ازپدرم امام صادق (ع) دفعات شنیدم مى‏گفت: عالم آل محمد در صلب تو است اى کاش او را درک مى‏کردم، او همنام امیرالمؤمنین على است. .(14)امام صادق صلوات الله علیه در 25 شوال 83 هجرى از دنیا رفت، امام رضا (ع) بعد از 16 روز در 11 ذوالقعده همان سال به دنیا آمد.

 

‏معجزه اى از امام رضا (ع) و مجسم شدن عکسها

صدوق رحمة الله علیه در عیون اخبار الرضا (ع) نقل مى‏کند: در عهد مأمون عباسى که حضرت رضا (ع) ولیعهد بود، باران قطع گردید، مأمون از آن حضرت خواست درباره باران دعا کند، امام فرمود: روز دوشنبه چنین خواهم کرد، رسول خدا (ص) دیشب با امیرالمؤمنین به خواب من آمد و فرمود: روز دوشنبه به صحرا برو و از خدا باران بطلب که خدا بر آنها باران خواهد فرستاد...امام به صحرا رفت و از خدا باران خواست، باران آمد و احتیاج مردم رفع گردید. امام جواد صلوات الله علیه فرمود: بعضى از بدخواهان پدرم، به مأمون گفتند: یا امیرالمؤمنین! به خدا پناه که تو شرافت عمیم و افتخار بزرگ خلافت را از خاندان بنى عباس به خاندان علویان منتقل کنى!! بر علیه خود و خانواده‏ات اقدام کردى. این جادوگر و فرزند جادوگران را آوردى، و او را پس از آن که گمنام بود میان مردم شهرت دادى، آوازه‏اش را بلند کردى.دنیا را با این جادو که در وقت دعایش باران آمد، پر کرد. مرا واهمه گرفت که خلافت را ازخاندان عباسى خارج گرداند، حتى وحشت کردم که با سحر خود نعمت شما را زایل نموده و بر مملکت تو شورش بر پا دارد، آیا کسى بر علیه خود چنین جنایتى کرده است؟!!أمون گفت: این مرد در پنهانى مردم را به سوى خویش دعوت مى‏کرد، خواستیم او را ولیعهد خود گردانیم تا مردم را به سوى ما دعوت نماید و مردم بدانند که اهل حکومت و خلافت (دنیا دوست) است و آنان که به وى فریفته شده‏اند بدانند که در ادعاى خود از تقوا و فضیلت و زهد صادق نیست! خلافت مال ما است نه مال او، ولى ترسیدیم که اگر او را به حال خود رها کنیم، براى ما از جانب او وضعى پیش بیاید که جلوگیرى نتوانیم کرد.واکنون که کرده خود را کردیم و به خطاى خود پى بردیم، مسامحه در کار وى ابداً روا نیست، ولى مى‏خواهیم بتدریج او را در نزد رعیت چنان بنمایانیم که بدانند لیاقت حکومت ندارد، آنوقت ببینیم با چه راهى بلاى او را از سر خود مى‏توانیم قطع نماییم.آن مرد گفت: یا امیرالمؤمنین! مجادله با او را به عهده من بگذارید، تا خود و یارانش را مغلوب نمایم و احترام و عظمت او را پایین آورم، اگر هیبت تو در سینه‏ام نبود او را سر جاى خودش مى‏نشاندم. و بر مردم آشکار مى‏کردم که از لیاقت ولایت عهدى که به او تفویض کرده‏اى قاصر است .مأمون گفت: چیزى براى من محبوبتر از این کار نیست که به او اهانت و از قدرتش کاسته گردد، گفت: پس بزرگان مملکت، فرماندهان، قضات، و بهترین فقهاء را جمع نمایید، تا منقصت او را در پیش آنها روشن کنم، تا از مقامى که او را در آن قرار داده‏اى پایین آید.مأمون نامبردگان را جمع کرد، و در صدر مجلس نشست و حضرت رضا (ع) را در مقام ولایت عهدى در طرف راست خود نشانید، پس از رسمیت جلسه، آن شخص که از طرف مأمون مطمئن بود، شروع به سخن کرد و گفت: مردم از شما بسیار حکایات نقل مى‏کنند. و در تعریف شما افراط کرده‏اند، بطورى که اگر خودتان بدانید از آنها بیزارى مى‏کنید، اولین اینها آن است که: شما خدا را درباره باران که عادت باریدن دارد، دعا کردید و باران آمد، مردم آن را به حساب معجزه‏اى از شما گذاشتند و نتیجه گرفتند که در دنیا نظیر و مانندى ندارد. این امیرالمؤمنین ادام الله ملکه و بقاءه است که با کسى مقایسه نمى‏شود مگر آن که برتر آید، شما را در محلى قرار داده که مى‏دانید، این پاسدارى از حق و انصاف نیست که مجال دهید دروغگویان بر علیه او و بر له شما بدروغ چیزهایى بگویند که تکذیب مقام امیرالمؤمنین است!! و شما را از او بالاتر بدانند؟!!!امام صلوات الله علیه فرمود: بندگان خدا را مانع نمى‏شوم ازاین که نعمتهاى خدا را درباره من یاد و حکایت کنند، اما این که گفتى: صاحب تو (مأمون) مقام مرا برتر داشت، او مرا قرار نداد مگر در مقامى که پادشاه مصر، یوسف صدیق را در آن قرار داد، حال آن دو را نیز مى‏دانى (یوسف پیامبر بود و او یک پادشاه مشرک).در این وقت آن مرد بر آشفت و گفت: پسر موسى! از حد خود قدم فراتر گذاشتى، که خداوند بارانى را در وقت معین خود نازل کرد و تو آن را وسیله بلندى مقام خود قراردادى، که به مقام حمله به دیگران بر آیى؟ گویا معجزه ابراهیم خلیل را آورده‏اى که سرهاى پرندگان را در دست گرفت و اعضاء آنها را در کوهها پراکنده نمود و به وقت خواندن، آمدند و بر سرهاى خود چسبیدند و شروع به پرواز کردند؟!!!اگر راستگویى این دو عکس شیر را که در مسند خلیفه هستند زنده کن و بر من مسلط گردان، در این صورت معجزه‏اى براى تو خواهد بود، اما باران که با دعاى تو آمد، تو از دیگران در این کار برتر نیستى.مام صلوات الله علیه از جسارت آن خبیث برآشفت و به دو عکس شیر فریاد کشید: این فاجر را بگیرید، پاره کنید، از او عینى و اثرى نگذارید. در دم آن دو عکس به دو شیر ژیان مبدل شدند، و آن خبیث را گرفته و خرد کردند و خوردند و خونش را که ریخته بود لیسیدند، مردم با حیرت به این منظره نگاه مى‏کردند. آنگاه آن دو شیر محضر حضرت آمده و گفتند: یا ولى الله فى ارضه! دیگر چه فرمانى دارى، مى‏خواهى مأمون را نیز مانند او به سزایش برسانیم.مأمون از شنیدن این سخن بیهوش گردید، امام فرمود: در جاى خویش بایستید. بعد فرمود: بر صورت مأمون گلاب پاشیدند، به حال آمد، شیران عرض کردند: مى‏فرمایید او را به رفیقش ملحق سازیم؟ فرمود: نه، خداوند عز و جل را تدبیرى است که به سر خواهد برد(اجازه نداده از ولایت تکوینى هر استفاده‏اى را بکنیم).گفتند: پس فرمانت چیست؟ فرمود: برگردید به حالت اولى خود، آن دو شیر در دم مبدل به عکس شده و در روى مسند قرار گرفتند.مأمون گفت: خدا را حمد مى‏کنم که مرا از شر حمیدبن مهران خلاص کرد (آن مرد خبیث)، بعد گفت: یابن رسول الله! خلافت مال جد شما بود، سپس از آن شماست اگر مى‏خواهى آن را به شما تحویل بدهم، امام فرمود: اگر خلافت را مى‏خوستم در عدم قبول آن با تو منازعه نمى‏کردم و از تو آن را نمى‏خواستم، زیرا خداوند از اطاعت مخلوقش به من عطا فرموده مانند آن را که با چشم دیدى که چگونه آن دو تصویر به شیر مبدل شدند.ولى جهال بنى آدم از من طاعت ندارند، آنها هر چند در این کار زیانکار شده‏اند ولى خدا را در تدبیر آنها مشیتى است، مرا امرفرموده بر تو اعتراضى نکنم و کارى را که کردم بر تو ننمایم، چنان که به یوسف (ع) نیز درباره پادشاه مصر چنان فرمان داده بود...نگارنده گوید: در این کار ابداً شگفتى نیست، آن مانند مبدل شدن عصاى موسى به اژدهاست. امام (ع) ولایت تکوینى داشت و خدا او را چنین قدرتى داده بود، چنان که عیسى (ع) نیز نظیر آن را انجام داد. در بعضى نقلها دیده‏ام که مأمون به آن حضرت گفت: دعا کنید که آن مرد زنده شود، فرمود: اگر عصاى موسى جادوها را پس مى‏داد، اینها نیز آن مرد را پس مى‏دادند.

شهادت امام رضا (ع)

نقل مشهور درباره شهادت امام رضا (ع) همان است که همگان به آن واقف گردیده‌اند که عبارت است از خوراندن انگورهای مسموم به حضرت از سوی مأمون، چنانکه آمده است: پس از خوردن دانه‌های مسموم انگور، حضرت از جای برخاسته و بی‌تاب شد، مأمون گفت: به کجا می‌روی، فرمود: به جایی که تو مرا فرستادی!اباصلت هروی نقل می‌کند که هنگام شهادت امام رضا (ع) درها را بستم و در حیاط خانه، گریان ایستادم که ناگهان جوانی زیبا چهره که کاملاً شبیه امام رضا (ع) بود، داخل شد، گفتم: چگونه، از درهای بسته داخل شدی، فرمود: خدایی که مرا از مدینه به آنی، به اینجا آورد، مرا وارد خانه دربسته نمود پرسیدم: تو کیستی؟ فرمود: اباصلت، من محمد بن علی فرزند امام رضا (ع) هستم. بلافاصله نزد پدر رفت و مرا امر به همراهی با خود نمود، تا امام هشتم (ع) نظرش به پسرش افتاد، برخاست و با او معانقه کرد، سپس در بستر خوابید و امام جواد (ع) را نزد خود برد.حضرت جواد (ع) خود را بر بدن مبارک امام رضا (ع) افکنده و بر صورت او بوسه می‌زد، امام رضا (ع) اسراری به فرزند می‌آموخت و حضرت جواد (ع) مدام لب‌های امام رضا (ع) را می‌بوسید. در ادامه امام جواد (ع) از میان سینه مبارک حضرت رضا (ع) شئیی شبیه پرنده را بیرون آورده و بلعید و امام‌رضا (ع) جان به جان آفرین تسلیم نمود. در ادامه امام جواد (ع) حضرت را غسل داده و کفن نمود و بر او نماز خواند. سپس تابوت از سقف شکافته به آسمان رفت و بازگشت به گونه‌ای که به ظاهر می نمود غسل و کفنی صورت نگرفته است. 5

بازتاب قتل امام(ع) در زمان مامون

چون به کتابهاى تاریخى مراجعه مى‏کنیم درمى‏یابیم که شهادت امام رضا(ع) به دست مامون به وسیله سم، حتى در زمان مامون نیز امرى معروف و بر سر زبانهاى مردم بود. بطورى که مامون خود شکوه از این اتهام مى‏کرد که چرا مردم او را عامل مسموم کردن امام مى‏پنداشتند! در روایت آمده که هنگام مرگ امام(ع) مردم اجتماع کرده و پیوسته مى‏گفتند که این مرد - یعنى مامون - وى را ترور کرده است. در این باره آنقدر صدا به اعتراض برخاست که مامون مجبور شد محمد بن جعفر، عموى امام، را به سویشان بفرستد و براى متفرق کردنشان بگوید که امام(ع) امروز براى احتراز از آشوب از منزل خارج نمى‏شود. ابن خلدون علت قیام ابراهیم فرزند امام موسى(ع) را آن دانسته که وى مامون را متهم به قتل برادرش مى‏نمود. ابراهیم نیز به اتفاق مورخان به دست مامون مسموم گردید. برادرش نیز زید بن موسى که در مصر شورش کرده بود به دست همین خلیفه مسموم شد. اینکه یعقوبى نوشته که مامون ابراهیم و زید را مورد عفو قرار داد (14) منافاتى با آن ندارد که مدتى بعد با نیرنگ به ایشان سم خورانیده باشد. چه آنان به خونخواهى برادر خود برخاسته بودند و عفو مامون یک ژست ظاهرى مى‏بود. طبق نقل برخى از منابع تاریخى یکى دیگر از برادران امام رضا(ع) به نام احمد بن موسى چون از حیله مامون آگاه شد. همراه سه هزار تن - و به روایتى دوازده هزار - از بغداد قیام کرد. کارگزار مامون در شیراز به نام «قتلغ خان‏» به امر خلیفه با او به مقابله برخاست و پس از کشمکشهایى هم او هم برادرش «محمد عابد» و یارانشان را به شهادت رسانید.در آن ایام برادر دیگر امام رضا(ع) به نام هارون بن موسى همراه با بیست و دو تن از علویان به سوى خراسان مى‏آمد. بزرگ این قافله خواهر امام رضا یعنى حضرت فاطمه(ع) بود . مامون ماموران انتظامى خود را دستور داد تا بر قافله بتازند. آنها نیز همه را مجروح و پراکنده کردند. هارون نیز در این نبرد مجروح شد ولى سپس او را در حالى که بر سر سفره غذا نشسته بود غافلگیر کرده بقتل رساندند. (مى‏گویند حتى به حضرت فاطمه(ع) نیز در ساوه زهر خورانیدند که پس از چند روزى او هم به شهادت رسید.دیگر از قربانیان مامون، برادر دیگر امام(ع) به نام حمزة بن موسى بود. با توجه به این وقایع درمى‏یابیم که مساله شهادت امام به دست مامون در همان ایام نیز امرى شایع میان مردم گردیده بود.

پیشگویى امام(ع) و اجدادش

افزون بر تمام آنچه که گذشت‏یاد این نکته نیز لازم است که امام رضا(ع) شهادتش را بوسیله زهر خود بارها پیشگویى کرده بود. به علاوه، اجداد پاکش نیز سالها پیش از وى رویداد شهادت امام رضا(ع) را خبر داده بودند. مى‏توان روایات وارد شده در این زمینه را به

سه طبقه تقسیم کرد:

 1 - آن دسته از روایات که از زبان پیغمبر(ص) یا ائمه(ع) نقل شده و حاکى از به شهادت رسانیدن امام رضا در طوس است. در این باره پنج‏حدیث وارد شده.

2 - آن دسته از روایات که از خود امام رضا(ع) نقل شده که شهادتش به دست مامون

3- دفنش را در طوس کنار قبر هارون، پیشگویى نموده است.

 

 


نوشته شده در سه شنبه 89/11/12ساعت 6:37 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |


Design By : Pichak