سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























خاطرات من

   

?روماتیسم

کشیشی  در اتوبوس نشسته بود که مردی ولگرد ، مست و لایعقل سوار شد و کنار او نشست .

مرد روزنامه ای باز کرد و مشغول خواندن شد و بعد از مدتی از کشیش پرسید:پدر روحانی! روماتیسم چگونه ایجاد می شود؟

کشیش هم موعظه را شروع کرد و گفت روماتیسم ، حاصل مستی و میگساری و بی بند و باری است !

مرد با حالت منفعل دوباره سرش گرم روزنامه شد .

بعد کشیش از او پرسید: حالا چند وقت است که روماتیسم داری؟

مرد گفت من روماتیسم ندارم ! اینجا نوشته است پاپ اعظم دچار روماتیسم بدی است!!!



نتایج اخلاقی:

-
زود قضاوت نکنید.

-
راجع به موضوعی که اطلاعات ندارید، اظهار نظر نکنید.

-
از بالا به دیگران نگاه نکنید .

-
از موقعیت اجتماعی خود سوء استفاده نکنید

 


نوشته شده در جمعه 90/12/26ساعت 12:14 صبح توسط منتظر نظرات ( ) |

یک روز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود: «دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت 10 در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنیم در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند اما پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده که بوده است.
این کنجکاوى، تقریباً تمام کارمندان را در ساعت 10 به سالن اجتماعات کشاند.فته رفته که جمعیت زیاد مى‌شد هیجان هم بالا مى‌رفت. همه پیش خود فکر مى‌کردند: «این فرد چه کسى بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد!کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد. آینه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصویر خود را مى‌دید. نوشته‌اى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود: تنها یک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نیست جز خود شما. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید زندگى‌تان را متحوّل کنید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید بر روى شادى‌ها، تصورات و موفقیت‌هایتان اثر گذار باشید. شما تنها کسى هستید که مى‌توانید به خودتان کمک کنید.
زندگى شما وقتى که رئیستان، دوستانتان، والدین‌تان، شریک زندگى‌تان یا محل کارتان تغییر مى‌کند، دستخوش تغییر نمى‌شود. زندگى شما تنها فقط وقتى تغییر مى‌کند که شما تغییر کنید، باورهاى محدود کننده خود را کنار بگذارید و باور کنید که شما تنها کسى هستید که مسئول زندگى خودتان مى‌باشید.
مهم‌ترین رابطه‌اى که در زندگى مى‌توانید داشته باشید، رابطه با خودتان است. خودتان را امتحان کنید. مواظب خودتان باشید. از مشکلات، غیرممکن‌ها و چیزهاى از دست داده نهراسید. خودتان و واقعیت‌هاى زندگى خودتان را بسازید.
دنیا مثل آینه است. انعکاس افکارى که فرد قویاً به آنها اعتقاد دارد را به او باز مى‌گرداند. «تفاوت‌ها در روش نگاه کردن به زندگى است.

 


نوشته شده در جمعه 90/12/26ساعت 12:6 صبح توسط منتظر نظرات ( ) |

میز کار من وهمکارام وسط سالنه و دور تا دورش پارتیشین بندی شده از انجایی که من از روابط عمومی بالایی برخوردارممممممم

 زود با همه اشنا میشم تمام افرادی که اصولا به بیمه میان من رو میشناسن و جالبه که من خیلیاشون رو یادم میره . بعد از کلی بگو بخند و احوال پرسی تازه از همکارم میپرسم این خانم یا اقا کی بود ودمونی بود ادرسش رو که میده یادم

میاد که کی بوده . بعد هم نظرات در مورد اینکه زیاد نگیم پشت برگه ها رو پشت نویسی کنیم بهتره برگه بزنیم خودمون

رو راحت کنیم شزوع میشه که من و همکارام پشت سر و پشت مانیتور رو بهشون نشون میدیم و اونا هم میخندن .

همین امروز از اموزش پرورش ارباب رجوع داشتم بعد از اینکه بهشون گفتم باید چی پشت برگه صورتی بنویسند با حیرت که نگام کردن بعد دوباره پرسیدن برگه صورتی رو از کی باید بگیرن دوباره توضیح دادم و در جواب بهم گفت برگه سفید رو گفتین دیگه دوباره بهش گفتم چی کار کنه که بعد از سه بار توضیح تازه یادش اومده باید خودش رو بنویسه یا فرد بیمار رو بعد که گفتم مشخصات خودتون میگه اخه مال بچمه مال شوهرمه بازم مشخصات خودم رو بگم اخه یکی نیست بهشون بگه برگه که دستت دادن بخون ببین اسم چه کسی توش هست تا انقدر گیج نزنی این اولا

دوما تازه می پرسن برگه صورتی رو از کجا بگیرم ؟تو سه برگ بنویسم یا یک برگ ؟ اصلا نگاه نکرده چند تا برگه دستش دادن ... وقتی میشینه و نفسی تازه میکنه تا پشت نویسی بکنه چشم مبارکشان به پشت مانیتور میخوره و تازه یادشان میاد که     اه ه ه ه خدا دو چشم هم به انها داده که بعضی از مطالب را بخوانند

عجب!!!!!!!!!!!!!

اینجاست که به امر مهم مهر زدن میرسیم اینش خنده داره

اونایی که مهر دیدن خوب مهر میزنن کارشون راه میوفته  اونایی که هنوز تو ذهنشون مهر های چوبی تو بانک ملکه شده دنبال مهر چوبی میگردن   بعضی ها اصلا بلد نیستن مهر بزنن و دستشون رو کثیف میکنن و بعد به خودشون

میخندن  بعضی ها هم دنبال استمپ میگردن تا مهر رو درش بزنن که مثلا رنگ بگیره بعضی ها هم دنبال استمپ  

میگردن که انگشت بزنن و وقتی انگشت میزنن و به ما میدن و با چهره متعجب ما برخورد میکنن میگن چیه مگه مهر

 زدم دیگه ؟حالا بیا توضیح بده که انگشت زدن با مهر زدن0 18 درجه توفیر داره او نایی که از این مرحله میگذرن و

میشینن تا نفسی چاغ کنن و دوباره سوال بپرسن تا چشمشون به مطلب پشت مانیتور میوفته نیش خندی میزنن و به بقلی

میگن و بقلی به بقلی میگه و در

اینجاست که بر میگردم با خوشرویی تمام

بهشون میگم دارین به خودتون میخندین

و اونا هم بیشتر میخندن و حق رو به ما میدن ولی چر ا مردم ما به جای اینکه به اطراف خودشون توجه کنن فقط به این کلام که فکر کردم باید ......

فکر کردن خوبه ولی وقت و زمان خودش رو داره من وقتی به اداره یا بیمارستان میرم دیگه فکر خرید لباس عروسی و خرید کفش و انگشتر و کروات رو باید از سرم بیارم بیرون ببینم دور و ورم چی از من خواسته و قتی این مطالب رو میگم ساکت میشن و تازه به فکر فرو میرن تازه وقتی ازشون کارت شناسایی میخوام نصفیا میگن چی هست نصفیا کارت تجارت و ملی و سپه در میارن نصف دیگه بماند روبه همینایی که کارت سپه در میارن باید بگم هیچ ئعقل سلیمی با کارت سپه و کارت تجارت به شما چک نمیده چون کارت شناسایی شامل میشه از کارت ملی یا کارت بیمه طلایی یا شناسنامه امروز دو نفر همینجوری شرمنده خودشون شدن و درست رفتن به فکر


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/19ساعت 11:6 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

          

 نمیدونم ما کارمندان جزء قراردادی چه گناهی کرده ایم که سنگ هم که از اسمون بیفته باید صبر کنه  تا کله ما بیاد زیر اسمان تا بخوره توی سر ما .از وقتی قرار شده بیمه طلایی معلمان  بازنشسته بزرگوار هم  بلا فاصله نقدا پرداخت بشه هرروز مخصوصا روزهای پنج شنبه  که معلمان محترم و عزیز تعطیلند  سیل مراجعان به دفاتر مرکزی بیمه رو شاهد هستیم وبنده از بخت بد روزگار یکی از خادمین جزئی هستم که باید در خط مقدم هجوم و سیل دوستان پاسخگو ی مراجعات بوده و با لبخند وسعه صدر امور بیمه را انجام دهم .از صبح تا ظهر حدودا 400تا 500 مراجعه و توضیح در مورد نحوه پر کردن فرم و امضا ءو ......

و ارجاع به قسمتهای دیگر اداری زبان فولادی و کله آهنی می خواهد که گاه از بس که حرف می زنم داخل کله من صدای خودم بصورت بوقی ممتد شنیده می شود و گویی در تاس اهنی حرف می زنم

در این بین خدا نکند که یکی از دوستان مدیران دبیرستان باشند . یا سرهنگ بازنشسته و یا کارمند اداری که عجله داره ماشینش رو بد پارک کرده بچش رو اجاقه و.....

جانبازان عزیز اعصاب و روان هم که جای خود دارند اگر چه اسباب پذیرایی اینجانب محدود به چند صندلی می شود که در این زمانی که بایند منتظر ثبت مدارکشان باشند میتوانند روی ان استراحتی بکنند اما معمولا توقع دارند که اینجانب چون (( ماسک )) معجزه کرده و در چشم بهم زدنی تمام کاغذها را به هوا ئ دور خود بچرخانم و امضاء شده داخل یک جعبه کا دو پیچی 70000تومانی همراه با پول پرداختی بیمه + پاداش و هزینه ایاب و ذهاب و قدم رنجه

اقایا ن تقدیم نمایم . از ساندویج و آژانس هم که جزء طبیعی ترین خدمات شرکتها ی بیمه به حساب می ایید دو قورت نیم باقی هم خدا بدهد .

اما ماجرای دیروز حال و هوای دیگری داشت :

آقای بسیا ر باشخصیتی که کاملا اتو کشیده و موقر بودند برای گرفتن مبلغ به ما مراجعه کردند و من در این بین در حال اماده کردن دسته چک خمد بودم چون بعد ا شلوغ میشد بعد از راهنمایی اقای باشخصیت برای اینکه برگه خود را باید مهر میزد و مشخصات خود را مینوشت شروع به مهر زدن  دسته چکم شدم که اول با غرو لند های اقای محترم روبه رو شدیم که اینجا هفت تا خان را باید رد کنیم  حالا هم که اینجوری و ......

که بلند شد و شروع به هرج و مرج کرد من در همین حین به ایشان گفتم لطفا تشریف داشته باشید من باید دسته چک را مهر بزنم تا کار شما را انجام بدم که ناگهان برافروخته برگشت و برگه را از جلوی من برداشت و پاره کرد و پرت کرد تو صورتم  که چرا گفتم تشریف داشته باشین و کمی منتظر بمانید

تازه طلبکار هم بود بعد معلوم شد ایشان از مدیران مدرسه ای هستن که 300 تا دانش اموز زیر دست این اقاست

عجب ؟؟؟؟؟؟؟

این 300 تا دانش اموز فردا روز که از این مدرسه فارغ میشوند چه  خواهند شد ؟؟؟؟

و این را باید مدیران مدرسه هایی که مثل این اقا مدیر اتو کشیده حتی صبر ندارن که کار کسی تمام بشه تا کار اونا رو راه بندازه باید جواب گو باشن

که از قدیم  گفته اند

کد خدای ده که مرغابی بود                  وای از آن ده که چه رسوایی بود

تعجبی هم نیست که فرهنگ جامعه ما چنین متزلزل شده نه فرهنگ ترافیک داریم

نه فرهنگ رعایت نوبت و نه فرهنگ........

در جایی که مدیران مدارس خود رعایت کوچکترین رعایت معاشرت و برخورد با خانم و رعایت اصول  اجتماعی را نمی دانند چگونه می توان توقع داشت که کودکانی که پرورش میدهند این اصول را بیاموزند

که رطب خورده منع رطب نمی کند

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/11/19ساعت 8:35 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

چهل شب از جدایی خواهر با برادر میگذرد

خواهری که هیچگاه بی برادر جایی نرفته

بی برادر بر محمل سوار نشده

بی برادر به مزار مادر نرفته

بی برادر و یاد برادر شب به صبح و صبح به شب نرسانده

حال بعد از براد با این همه امانتهای برادر چه میکند ؟

در چه حالی است ؟ نزدیک به کربلا است...

 حالا چه به برادر بگوید چون یکی از امانتیهای برادر

در خرابه شام با پدر هم صدا شد لبیک گفت و جان

 از بدن سه ساله اش بیرون پریدو پرکشید..

چگونه بگید محسن در خرابه دیگر روی کوه جان دادو رفت

نمیدونم به خرابه های شام رفتید یا نه .. اما غمی که در کوچه های خرابه شام پیداست در مکه پیدا نیست اخر دختری 3 ساله با بدنی خسته ولبی تشنه وغم پدر و عمویش در انجاست غمی که جانش را به سوی پدررها کرد .

حال زینب است و یک کوله بار غم بی خود نیست همسر حضرت زینب او را نشناخت . التماس دعا

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/10/22ساعت 9:50 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

خطبه حضرت زینب علیهاالسلام در برابر یزید

  "و کیف یرتجى مراقبه ابن من لفظ فوه اکباد الازکیا، و نبت لحمه من دماء الشهدا؛ به راستى چگونه توقع و امید دل‌سوزى از پسر آن کسى باشد که دهانش جگر پاکان را جوید و بیرون انداخت و گوشتش از خون شهیدان رویید."

یزید قبل از این خطبه افتخار کرده بود که از فرزندان خندف است، که با سیزده واسطه به او مى‌رسید، و خندف در عصر خود به عنوان بانوى خیراندیش معروف بود. حضرت زینب علیهاالسلام در این مورد با یزید مقابله به مثل کرد، گویى به او فرمود: به جده سیزدهم خود مناز، بلکه به جده نزدیک خود "هند" مادر معاویه بنگر که در جنگ احد جگر حضرت حمزه را درآورد و به دهان کشید و به خون آشامى معروف بود، چرا راه دور مى‌روى؟! "سوگند به خدا جز پوست خود را ندریدى، و جز گوشت خود را نبریدى، و قطعا با همین بارى که از ریختن خون خاندان رسالت، و هتک حرمت آنان بر دوش دارى، نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد مى‌گردى، در آن هنگام که خداوند همه را جمع مى‌کند، و حق آنان را باز مى‌گیرد."

" اگرچه حوادث روزگار مرا به سخن گفتن با تو کشانده، ولى ارزش تو از نظر من ناچیز است."

"هر نیرنگى خواهى بزن، و هر اقدامى که توانى بکن، و از هر کوششى دریغ منما، که سوگند به خدا نه مى‌توانى نام ما را محو کنى، و نه مى‌توانى وحى ما را خاموش کنى و به منتهاى مقام ما برسى، و هرگز نتوانى ننگ این ستم را از خود بزدایى، راى تو سست، و شماره ایام دولتت اندک است، و جمعیت تو متلاشى و پراکنده شود، تا آن روز (قیامت) فرا رسد که منادى حق فریاد زند: آگاه باشید لعنت خدا بر ستمگران باد."

خطبه حضرت زینب علیهاالسلام به طور کلى مجلس یزید، بلکه وضع شام را تغییر داد، و همه چیز را دگرگون ساخت، منطق قوى و نفس قدسى فوق‌العاده حضرت زینب علیهاالسلام باعث شد که آن‌چنان رعب و وحشت در یزید و یزیدیان ایجاد گردید که یزید نتوانست شعله سخن را در ذهن حضرت زینب علیهاالسلام خاموش سازد، چرا که مى‌دید مجلس و مجلسیان در چنبره کلام آتشین حضرت زینب علیهاالسلام قرار گرفته است. از آن پس، سیاست ظاهرى یزید عوض شد، او در ظاهر اظهار پشیمانى مى‌کرد، و گناه را به گردن ابن زیاد مى‌انداخت.

یزید دستور داد تا با نرمش و اخلاق نیک با اهل‌بیت امام حسین علیه السلام رفتار شود، و آنها را محترمانه به مدینه باز گردانند، و هودج‌هاى شترها را با پارچه‌هاى پر زرق و برق آراسته کنند. حضرت زینب علیهاالسلام که از هوشیارى و قاطعیت و تدبیر بالایى برخوردار بود، دریافت که یزید مى‌خواهد با این گونه ظاهرسازى، خون شهیدان را بی ارزش جلوه دهد، بى‌درنگ با قاطعیت فرمود: "هودج‌ها را سیاه‌پوش کنید تا مردم بدانند که ما در سوگ شهادت فرزند حضرت زهرا علیهاالسلام به سر مى‌بریم


نوشته شده در پنج شنبه 90/10/22ساعت 9:10 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

  

 میخواستم از اربعین وغم  و سیاهی و امام حسین و ناراحتی حضرت زینب (س )

 بنویسم و لی به این بسنده میکنم که ما مگه از عاشورا چی بلدیم؟  امام حسین را چقدر شناختیم ؟

چقدر برای اومدن اقا امام زمان ناراحتیم... ؟که حالا خودمون رو عاشورا یی هم بدونیم؟ و از ناراحتی حضرت

زینب هم خبر داشته باشیم؟ اصلا تا الان چند تا کتاب در مورد عاشورا خوندیم و در موردش باهم بحث کردیم ؟

که آخرش به شام ونهار عاشورا تاسوعا ختم نشده باشه ؟ خدا وکیلی ؟؟؟؟تازه نهار شام و هم میخوریم و

دوقورت و نیممون باقیه که این چه غذایی بود؟؟ چرا اینجوری؟؟ هزار تا اه و په هم دنبالش داریم که یکی باید پشت

سرمون جمعش کنه

تازه دوماه هم گذشته حالا میخایم بریم تو خیابان تو سرو سینه خودمون بکوبیم بگیم چی؟

بگیم یا زینب کبری ببخش این دوماه فقط دو روز عاشورا تاسوعارو بلد شدیم یا حسین بگیم ؟

بگیم ببخشید امام سجاد که تو این دو ماهه هرکی هرچی دلش خواست کرد و حالا ناراحته دیگه

اربعینه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خوب حالا کجا شام میدن و چی میدن اگه خوبه تک بزن من خودم رو میرسونم همراه با قابلمه نقل هر مجلسی هست

 البته شما رو نمیگما اونایی که اینجورین ...

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/10/22ساعت 8:58 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

ماه پر برکت خدا آمدبه امید اینکه به بهترین نحو از ان استفاده کنیم

یادمان باشد خیلی ها به دعای من و شما نیاز دارن مخصوصا

1 پدر و مادر ها که یک جورایی از خانه و افراد دور و برشون ترد شدن .و در خانه سالمندان هستن

2دختر و پسرایی که به راه خلاف رفتن و پشیمان هستن و نیاز دارن یک تلنگر بخورن و دوباره به روز اول خود برگردن بدون هیچ گناه و الودگی

3 خودمون که هر لحظه در هرجا حتی همین الان شاید شیطان در کمین باشه تا بتونه مارو از خودمون و از خدا ی خودمون دور کنه

4 برای مریضها مخصوصا برای افرادی که دیگه امید ندارن 

5 برای ظهور آقامون امام زمان (عچ)که همه بهش نیاز داریم

 

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/5/12ساعت 11:46 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

 

 

"رجب"، ماه خداست؛ ماه پر برکتی است که اعمال بسیاری برای آن ذکر شده است. باید خود را در دریای زلالش بشوییم تا پاک شویم. پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: هر کس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد، موجب خشنودی خدا می شود و غضب الهی از او دور می گردد و دری از درهای جهنم بر روی او بسته می شود.

اعمال ماه های رجب و شعبان، جهت آماده ساختن روح برای شرکت در میهمانی ماه مبارک رمضان می باشد. برای درک عظمت ماه رمضان باید از قبل خود را آماده نمائیم.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: ماه رجب، ماه استغفار امت من است. پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است.

اولین شب جمعه ماه رجب را لیلة الرغائب نامند. در این شب ملائک بر زمین نزول می کنند. برای این شب عملی از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ذکر شده است که فضیلت بسیاری دارد و بدین قرار است:

روز پنج شنبه اول آن ماه  - در صورت امکان و بلا مانع بودن -  روزه گرفته شود. چون شب جمعه شد مابین نماز مغرب و عشاء دوازده رکعت نماز اقامه شود که هر دو رکعت به یک سلام ختم می شود و در هر رکعت یک مرتبه سوره حمد، سه مرتبه سوره قدر، دوازده مرتبه سوره توحید خوانده شود. و چون دوازده رکعت به اتمام رسید، هفتاد بار ذکر" اللهم صل علی محمد النبی الامی و علی آله" گفته شود. پس از آن در سجده هفتاد بار ذکر "سبوحٌ قدوسٌ رب الملائکة والروح" گفته شود. پس از سر برداشتن از سجده، هفتاد بار ذکر "رب اغفر وارحم و تجاوز عما تعلم انک انت العلی الاعظم" گفته شود. دوباره به سجده رفته و هفتاد مرتبه ذکر "سبوح قدوس رب الملائکة والروح" گفته شود. در اینجا می توان حاجت خود را از خدای متعال درخواست نمود. ان شاء الله به استجابت می رسد.

پیامبر اکرم( صلی الله علیه و آله) در فضیلت این نماز می فرماید: کسی که این نماز را بخواند، شب اول قبرش خدای متعال ثواب این نماز را با زیباترین صورت و با روی گشاده و درخشان و با زبان فصیح به سویش می فرستد. پس او به آن فرد می‌گوید: ای حبیب من، بشارت بر تو باد که از هر شدت و سختی نجات یافتی.

میّت می‌پرسد تو کیستی؟ به خدا سوگند که من صورتی زیباتر از تو ندیده‌ام و کلامی شیرین تر از کلام تو نشنیده‌ام و بویی، بهتر از بوی تو نبوئیده‌ام. آن زیباروی پاسخ می‌دهد: من ثواب آن نمازی هستم که در فلان شب از فلان ماه از فلان سال به جا آوردی. امشب به نزد تو آمده‌ام تا حق تو را ادا کنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دمیده شود و قیامت بر پا شود، من سایه بر سر تو خواهم افکند.

امید آن است که در پایان این نماز با فضیلت، محتاجان به دعا را فراموش نکنید و ما را نیز از دعای خیر خود محروم ننمایید.

 

" التماس دعا"


نوشته شده در چهارشنبه 90/3/18ساعت 10:18 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

 

سلام به همه

امروز داشتم به گذ شته و دفتر خاطرتم نگاه میکردم . که چه بودم چه شدم ........ به شعرهای خواهرم که هر وقت دل تنگ میشد حتی اگه خواب بودبیدارمیشدو اشعارش را روی برگه می نوشت. تا دل سبک کنه به نقاشی هایی که از سرلذت می کشیدم.وخاطراتی که با برادر زاده های خوبم از شب تا صبح در کنار هم با رازها ی یکدیگر به سر میشد و با بودن دایی و زن داییم که شبها تا صیح مشاعره میکردیم و فال پشت فال میگرفتیم و هر کس تو دلش ارزومیکرد که ایند فعه حافظ جوابش رو به خوبی بده . و سحرهمه به امام رضا(ع) میرفتیم تا نماز رو اونجا باشیم در کنار اقامون

اما حالا چی ...

دایی مون شده smsای برادر زاده هامون هر کدوم مشغول زندگی خودشون شدن و گرفتاریها زیاد شده فال شبانه هم شده اینترنتی دیگه صوت دایی ام نیست که همه از شنیدنش کیفول بشیم . زمونه خیلی چیزا رو عوض کرده حتی خودمون رو.هفته تموم نمیشد حداقل کمش دو بار جام تو حرم بود اما حالا درست و حسابی نتونستم یک دل سیر برم حرم بااقا راحت حرف بزنم دل سبک کنم  صبح که سر کارم و بعد دانشگاه و بعد خونه و مادر وغذا و درس و خواب و فیلم بگیر برو تا اخرش خدا بهم رحم کنه.


نوشته شده در یکشنبه 90/3/15ساعت 9:11 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak