پيام دوستان
+
زندگي درسهاي زيادي به من داد1:اول اينکه عاشق به معناي اخص جمله ممکن نخواهد بود مگر اينکه معشوق پيشتر دريچه قلب خويش را به هواخواهي پيشتر بگشايد و عاشق را در وجود خود جاري باقي کند.2:تنهايي زاده يک ذهن بيمار و غرق شده در جهل است و چاره اش جزلبيک گفتن به نداي ادعوني قد استجب لکم جاري شده از لسان ولي الله حي و قائم تو باشد. و به جاي سرگرداني در جهل به او و خدايش و خداي تو پناه ببر.درسي بود پرهزينه

mariii
03/12/28
عارفانه هاي يک دوست
03/12/24
+
سلام خدمت دوستان عزيز
خدمات طلايي زير از حالا به بعد رايگان (هزينه صفر) است و ميتوانيد از طريق بخش خدمات طلايي در صفحه مديريت آنها را فعال نماييد:
- مشاهده کاربران آنلاين
- تهيه نسخه پشتيبان از يادداشتهاي وبلاگ
- تهيه نسخه پشتيبان از پيام رسان
ضمنا مشکل نمايش تاريخها در وبلاگها و پيام رسان نيز اصلاح شد و نمايش تبليغات از پيام رسان و بخش نظرات وبلاگها حذف شد.
* راوندي *
03/12/15
+
دروغه که ميگن سن يک عدده !
امروز وقتي فهميدم چند ساله ميشم حس ِ افسردگي ِ خاصي بهم دست داد!
من کي وقت کردم 27 ساله شم!
همين ديروز بود ک شمع 20 سالگيم رو فوت کردم!
نميخوام بزرگتر از ايني که هستم بشم!
ديگه من از اين سني ک هستم بالا تر نميرم !:|
ديگه تو همين 27 سالگي موندم ...
يه پير نشو لعنتي بايد به خودم بگم :(
تولدم مبارک ...

هما بانو
03/12/12
تولدت مبارک عزيزم.منم 10سالي هست تو 24سالگيم موندم.هنوز يه دختر چموش و شيطونم که ناراحت بشم قهر ميکنم و با يه لواشک ترش يا يه لبخند يا يه هديه کوچيک آشتي ميکنم...ولي عمر ما خواه ناخواه ميگذره....عمرتون با برکت باد دوست عزيزم
+
خواستم عاشقانه بنويسم
نتوانستم ...
خواستم از دردها بگويم ...
نشد ...
خواستم دلتنگي را روايت کنم ...
توانش نيست ...
خواستم لياقت را شرح دهم ...
شرحي نداشت!
خواستم جاماندن را توضيح دهم ...
واژه ي نيافتم...
خواستم و خواستم و اما ،
شهدا ، دوستتان دارم
و اين را بدانيد .
همين.
هما بانو
03/12/12
1 فرد دیگر
20 فرد دیگر
+
دانه هاي ِ تسبيح
نخ شده با بند ِ پوتين ِ تو
در دست هاي ِ زني
که زير ِ تابوت را گرفته است
.
.
.
علي اسدالهي

*ترخون بانو*
03/12/12
+
از آخرين پيامي که اينجا دادم دقيقا 6 سال مي گذرد
سلام به دوستان خوب پارسي يار
.
اين روزها من رو مي توانيد در کانال روبيکاي *ايرانسرفراز* دنبال کنيد
https://rubika.ir/IranSarfaraz
*ترخون بانو*
03/12/12
.: ام فاطمه :.
03/12/12
چه مي خواهي بنويسي که اينگونه گمان بردي که من از خويش و کرده هايم غافلم بايد يک واقعيتي را برشما نمايان کنم وان اين است که همه بر کرده خود اشنايند ولي چون توان و قدرت باور انچه نموده اند را از خود نمي بينند اميدوارند با وکيل کردن ديگران براي تفسير کرده شان انچه به خطا يا صحيح سخني غير باورشان را بفمند گويي کبکاني هستند اين لعضي يا که اگاه به حضور شکارچي را قدرت باور و فرار از او ندارند
+
گفتم از کار برد مرا خنده کردنت
خنديد و گفت من به تو کاري نداشتم ...
.
.
.
وحشي بافقي
شبگرد تنهايي
03/12/10
ولي هرچه بود کار ما بود با آن يار شيرين سخن و گلگون سيماي باشرف و با صلابت اش آنکه از ثمرات آن شجره طيبه اهل بيت ولايت و امامت باشد که ميشود ختم به ظهور منجي عالم بشريت مهدي مصطفي عج جانم به طريق و به وجود پاکش روان بر شمشير جهاد در رهش چگونه شود کارش با ما به پايان رسد آنجا که اميد وصالش بر ما خاتم به هيج فرض و هيچ دليل و منظري ختم و به پايان نرسد الي بعد شفاعت اش
شبگرد تنهايي
03/12/10