سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























خاطرات من

ترجمه :
خدایا اى کسى که گنهکاران بوسیله رحمتش طلب فریاد رسى مى‏کنند، و اى کسى که بیچارگان به یاد احسانش پناه مى‏برند. و اى کسى که دل وحشت زدگان از وطن دور گشته، و اى غمگسار غم دیدگان دل شکسته. و اى فریادرس هر تنهاى درمانده، و اى مددکار هر محتاج عقب رانده. توئى که همه چیز را به علم و رحمتت فرا گرفته‏اى، و توئى که براى هر آفریده در نعمتهایت بهره‏اى برقرار کرده‏اى. و توئى که عفوت بر عقابت غالب است، و توئى که رحمتت بر غضبت سابق است و توئى که عطایت از منعت فزون است، و توئى که آفریدگان همگى در محیط توانگریت گنجیده‏اند. و توئى که از هر که به او نعمت بخشى توقع پاداش ندارى، و توئى که در عقاب عاصیان افراط نمى‏کنى.و من اى معبود من، آن بنده توأم که چون او را به دعا فرمان دادى، گفت: لبیک؛ و سعدیک اینک منم اى پروردگار من که در پیشگاهت به خاک افتاده‏ام، منم که بار خطاها پشتم را گران کرده، و منم که گناهان عمر مرا بسر برده، و منم که از سر نادانى ترا عصیان کرده‏ام، در صورتى که تو از طرف من سزاوار عصیان نبوده‏اى.آیا تو اى معبود من بر هر که ترا بخواند رحم کننده‏اى تا در دعا بکوشم؟ یا هر که را پیشت بگرید آمرزنده‏اى، تا در گریه شتاب کنم؟ یا از هر که برسم تذلل روى خویش را در پیشگاهت به خاک ساید، در گذرنده‏اى؟ یا هر که را از سر توکل از فقر خود به تو شکایت کند بى‏نیاز کننده‏اى؟خداوندا آنکه را جز تو دهنده‏اى نمى‏یابد، نومید مگردان. و کسى را که از تو به غیر تو بى‏نیاز نمى‏شود وا مگذار اى معبود من! پس بر محمد و آلش رحمت فرست، و اکنون که از روى حقیقت به تو رو آورده‏ام، روى از من مگردان، و در صورتى که روى دل را به تو متوجه ساخته‏ام محرومم مکن. و در این حال که در پیشگاهت ایستاده‏ام، دست رد بر سینه‏ام مگذار توئى که خود را به رحمت توصیف کرده‏اى. پس بر محمد و آلش رحمت فرست، و بر من رحمت آور. و توئى که خود را خطابخش نامیده‏اى پس از من در گذر. تو اى معبود من هم اکنون اشک مرا از خوف خود و پریشانى دلم را از ترس خویش، و لرزیدن اعضایم را از هیبت خود، مى‏بینى. همه اینها در اثر شرمندگیم از سوء رفتار خویش است. و به این جهت از شدت زارى به درگاه تو صدایم گرفته و زبانم از راز و نیاز با تو کند شده. پس سپاس ترا اى معبود من چه بسا، عیبها که بر من مستور ساخته‏اى و مرا از افشاى آن رسوا نکرده‏اى! و چه بسا گناه که بر من پوشیده‏اى و مرا به آن شهره نساخته‏اى و چه بسا آلودگیها و زشتیها که بجا آورده‏ام و پرده آن را بر من ندریده‏اى! و طوق آزار ننگ آن را بر گردنم نیفکنده‏اى. و زشتیهایش را بر همسایگان عیبجو و حسودان نعمتى که به من بخشیده‏اى آشکار نساخته‏اى! آنگاه این همه مرحمتها مرا از تعقیب بدیهائى که از من سراغ دارى باز نداشته است پس کیست که از من اى معبود من به خیر و صلاح خود نادان‏تر، و از بهره خود غافلتر، و از اصلاح و تهذیب نفس خود دورتر باشد؟ در صورتى که رزقى را که بر من روان ساخته‏اى در معصیتهائى که مرا از آن نهى کرده‏اى صرف مى‏کنم! و کیست که بیش از من به قعر باطل فرو رفته و بر اقدام به بدى جرأت ورزیده باشد. در آن هنگام که بر سر دو راه دعوت تو و دعوت شیطان مى‏ایستم پس دعوت شیطان را با چشم باز و حواس جمع مى‏پذیرم. در صورتى که یقین دارم که دعوت تو به بهشت و دعوت او بسوى جهنم منتهى مى‏شود.منزهى تو که از جانب من سزاوار چنین رفتار باشى چه شگفت‏انگیز است آنچه من در باره خویش به آن گواهى مى‏دهم، و آن کارهاى پنهانیم که خود آن را بر مى‏شمارم. و عجبتر از آن بردبارى تو از من و درنگ کردنت از مؤاخذه سریع من است! و این نه از جهت گرامى بودن من پیش تو است. بلکه از جهت مداراى تو با من و تفضلت بر من است: تا از نافرمانى خشم‏انگیز تو باز ایستم، و خود را از گناهان فرساینده خویش باز دارم. و از جهت آن است که عفو تو از من در نظرت از عقوبتم خوشایندتر است. بلکه من اى معبود من گناهم بیشتر، و آثارم زشت‏تر، و کردارم بدتر، و تهورم در باطل سخت‏تر، و تنبهم در مقام اطاعت تو ضعیف‏تر و آگاهى و مراقبتم نسبت به تهدید تو کمتر از آن است که عیوب خود را براى تو بشمارم. یا بر یاد کردن گناهانم قادر باشم و منظورم از این اعتراف جز آن نیست که از روى طمع در مهربانى تو که صلاح کار گنهکاران در آن است که آزادى گردنهاى خطاکاران به آن است خویش را سرزنش کنم.خدایا و این گردن من است که طوق و بند گناهان آن را باریک کرده. پس بر محمد و آلش رحمت فرست. و به عفو خود آن را آزاد ساز. و این پشت من است که باز خطاها آن را سنگین ساخته، پس بر محمد و آلش رحمت فرست و به انعام خود آن را سبک ساز. اى معبود من، اگر چندان در برابر تو بگریم که پلکهاى هر دو چشمم بیفتد، و اگر چندان صدا به گریه بلند کنم که صوتم قطع شود، و اگر چندان برایت بپا ایستم که هر دو پایم آماس کند، و آنقدر برایت رکوع کنم که استخوانهاى پشتم از هم بپاشد. و آنقدر ترا سجده کنم که چشمهایم از کاسه به درد آید، و در دوره عمر خود خاک زمین بخورم و تا پایان زندگى آب خاکستر آلود بنوشم، و در اثناى این احوال آنقدر ذکر ترا بگویم که زبانم از کار فروماند، سپس از روى شرمندگى از تو چشمم را به آفاق آسمان نگشایم، با این همه سزاوار محو یکى از گناهانم نخواهم بود. و اگر در آن هنگام که مستوجب آمرزشت شوم مرا بیامرزى. و در آن زمان که مستحق عفو تو گردم از من درگذرى، پس همانا که آن آمرزش و عفو در حق من از جهت استحقاق من لازم نیامده، و من از روى سزاوارى شایسته آن نشده‏ام، زیرا جزاى من در اولین بار که ترا عصیان کرده‏ام جهنم بوده و به این جهت اگر مرا عذاب فرمائى در باره من ستمکا نخواهى بود.پس اکنون که مرا به ستارى خود مستور داشته‏اى، و رسوا نکرده‏اى، و به کرم خود با من مدارا کرده‏اى و در عقابم شتاب ننموده‏اى، و به تفضل خود در باره‏ام حکم کرده‏اى، و نعمتت را از من نگردانده‏اى، و احسانت را نسبت به من تیره و آلوده نساخته‏اى پس بر طول تضرع و شدت مسکنت و بدى حالم رحمت آورد. خدایا بر محمد و آلش رحمت فرست، و مرا از گناهان نگاهدار و به فرمانبردارى وادار و حسن انابت را روزیم کن، و به توبه پاکم ساز، و با نگهدارى خود تأییدم کن، و به عافیت روبراهم نماى، و شیرینى آمرزش را به من بچشان، و مرا رها شده عفو و آزاد گشته رحمت خود قرار ده، و برات ایمنى از خشم خود برایم بنویس، و مرا هم اکنون نه در آینده به آن ایمنى و نشانه‏اى در آن به من معرفى کن که به آسانى آن را دریابم، زیرا که این کار براى تو در جنب قوتت دشوار نیست. و ترا در قدرتت دچار مشکلى نمى‏سازد، و تو بر هر چیز به منتهى درجه قدرت دارى.


نوشته شده در شنبه 89/6/6ساعت 11:58 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |


Design By : Pichak