سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























خاطرات من

چهل شب از جدایی خواهر با برادر میگذرد

خواهری که هیچگاه بی برادر جایی نرفته

بی برادر بر محمل سوار نشده

بی برادر به مزار مادر نرفته

بی برادر و یاد برادر شب به صبح و صبح به شب نرسانده

حال بعد از براد با این همه امانتهای برادر چه میکند ؟

در چه حالی است ؟ نزدیک به کربلا است...

 حالا چه به برادر بگوید چون یکی از امانتیهای برادر

در خرابه شام با پدر هم صدا شد لبیک گفت و جان

 از بدن سه ساله اش بیرون پریدو پرکشید..

چگونه بگید محسن در خرابه دیگر روی کوه جان دادو رفت

نمیدونم به خرابه های شام رفتید یا نه .. اما غمی که در کوچه های خرابه شام پیداست در مکه پیدا نیست اخر دختری 3 ساله با بدنی خسته ولبی تشنه وغم پدر و عمویش در انجاست غمی که جانش را به سوی پدررها کرد .

حال زینب است و یک کوله بار غم بی خود نیست همسر حضرت زینب او را نشناخت . التماس دعا

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 90/10/22ساعت 9:50 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |


Design By : Pichak