سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























خاطرات من

به‌گفته حضرت امام، 15 خرداد از یوم‌الله است.

شاید برخی از عزیزان در خم چنبر زندگی گرفتار آمد‌ه‌اند که ناخواسته تیشه به ریشة نهضت می‌زنند. شاید تصورشان این است که با حذف دو سه مناسبت مذهبی یا تاریخی و ملی از تقویم تعطیلی سالانة کشور، همه مشکلات کشور حل می‌شود و گرفتار شدن ما درخمگردهای پیچاپیچ مدیریت کشور بی‌سببی نیست از آنجمله تعطیلی این مناسبتها.در نیت خیر و صداقت عزیزان تردید نداریم به همین دلیل تصورمان این است که این عزیزان به عمق سخنان و مواضع روشن و تأکید مکرر امام در معرفی و بزرگداشت این مناسبتها پی نبرده‌اند؟ اینک با برشماری عناوین اصلی از سخنان آن ابرمرد و خالق 15 خرداد و معمار و بنیانگذار انقلاب اسلامی امیدواریم دوستان مصداق یکی بر سر شاخه و بن می‌برید قرار نگیرند

15 خرداد استمرار حرکت عاشورا

 

 

حضرت امام معتقد بودند که جایگاه و اهمیت 15 خرداد در نهضت اسلامی ایران مثل جایگاه و اهمیت عاشورا در نهضت حضرت امام حسین(ع) است. همانگونه که عاشورا سرفصل اسلامی جدید و مبدأ اسلام و مسلمانی نوینی است، نهضت 15 خرداد هم در تاریخ نهضت اسلامی ایران روز حماسه است و تولد اسلام و مسلمانی جدید.

اینک سخن امام راحل(س):روز 15 خرداد در عین حال که چون عاشورا روز عزاى عمومى ملت مظلوم است، روز حماسه و تولد جدید اسلام و مسلمانان است.(صحیفه امام؛ ج 14، ص 404)

در جایی دیگر امام می‌فرماید:ملت عظیم ایران... رمز پیروزى اسلام بر کفر جهانى را در این قرن که پانزدهم خرداد 42 سرآغاز آن بود، در دوازدهم محرّم حسینى جستجو کند، که انقلاب اسلامى ایران، پرتوى از عاشورا و انقلاب عظیم الهى آن است.(صحیفه امام؛ ج 17، ص 482)


نوشته شده در یکشنبه 90/3/15ساعت 8:31 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

 
 
 
به بهانه ی سپری شدن 13 فروردین روز انس با طبیعت :

 

نوروز باستانی همواره کهن ترین سنت و عزیزترین روز سال نزد ایرانیان بوده است. نوروز برجای مانده از روزگاری است که تنها با کمک تخیلات می توان درباره ی آن چیزهایی دانست . در گردش سالانه ی روزگار ، نوروز یک تنوع روحی و یک گشادگی خاطر می باشد که مردم برای تغییر و تحول در زندگی خود آن را ارج می نهادند . با فرارسیدن نوروز همراه با دگرگونی طبیعت انسان ها نیز تحولاتی در زندگی مادی و معنوی خود به وجود می آوردند . هر جزئی از آیین نوروز نمادی از ستایش زیبایی و اخلاق انسانی و مهر و دوستی است.سیزده فروردین؛ روز طبیعت، روز پایان دوره جشن های نوروزی است. در این روز مردم بنابر یک سنت قدیمی از خانه ها بیرون و به دشت و صحرا و باغ می روند تا آخرین روز عید را در طبیعت و در کنار سبزه و گیاه و آب روان چشمه ها و جویبارها به شادی و خوشی بگذرانند.

 هم‎ اکنون‎‎ نیز در این روز که‎ روز طبیعــت‎ نام‎‎ گرفته‎ است‎‎، مردم بنا بر سنت فرهنگی‎ خود همراه‎‎ دوستان‎‎ و خـویشاوندانشان از خــانه خارج‎ می‎‎ شوند و به‎ دشت‎‎ و طبیعت می روند تا آخرین‎ روز عیـد را بــه‎ شــادی‎ و تفــریح‎ بگذرانند.دراین‎ روز معمولا مردم‎ برای‎ ناهـار غذاهایی تهیه می کنند و معتقدند که‎‎ باید در خارج‎ از خانـه این‎‎ غذا تهیه‎‎ شود و همراه آن نیز باقالاپلو، سبزی‎ پلو یا ماهی‎‎ می خورند.همچنین‎‎‎ خوردن آجیل‎، کاهو با سرکه‎ انگبیـن عصرانه‎ بیشتر مردم‎ است. نزدیک‎‎ غروب‎ نیز پیش‎ از ترک کـردن‎ طبـیعـت‎ هر خانواده‎‎‎ سبزه ای را که پیش‎ از نوروز سبز کرده‎‎‎ است‎‎ به نشانه برکات و فروانی‎ در آب‎ می‎‎ اندازند و سپس‎ به‎‎ خانه باز میگردند. امروز 13 فروردین سال 90 هم به خوبی و خوشی گذشت . امیدوارم همه ی میهمانان نوروزی به سلامت به خانه و کاشانه ی خود برگردند و به همه ی دوستان و همشهریان عزیز خوش گذشته باشد.

 

13فروردین تکامل


نوشته شده در شنبه 90/1/13ساعت 8:42 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

12 فروردین

از پیام حضرت امام خمینی قدس سره به مناسبت 12 فروردین 1358

نهال انقلاب اسلامی که با نثار خون بهترین فرزندان ایران رشد کرده بود، سرانجام در 22 بهمن 1357 به بار نشست، و با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل دولت موقت از سوی امام خمینی« قدس سره» زمینه ی مهمترین همه پرسی تاریخ ایران زمین جهت تعیین نوع حکومت در ایران فراهم شد.روز دوازده فروردین، روز ظهور شخصیت واقعی مردم ایران، روز پیروزی مستضعفین بر مستکبرین و روز تثبیت انقلاب اسلامی است که بی هیچ ریب و شکی زمینه ساز حکومت عدل اسلامی در سراسر جهان خواهد بود.این روز مقدس، این یوم الله پر برکت سرآغاز حیات واقعی اسلام در عصر دنیامداران و دنیا پرستان است که از معنویت و روحانیت گسسته و سعادت خود را در پیروی از امیال  و آرزوهای حیوانی خود می دانند.در این روز عزیز ساختار جدید سیاسی اجتماعی ایران بر مبنای آرای اکثریت قریب به اتفاق مردم یعنی 2/8 درصد آرای ملت مسلمان ایران تثبیت شد.در این روز پر برکت نظامی متولد شد که نور اسلام عزیز را پس از گذشت قرن های زیاد دیگرباره نه تنها در ایران اسلامی بلکه در سراسر جهان متجلی ساخت. در این روز مقدس حکومتی شکل گرفت که شعار اصلی آن استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی بود.این عبارت ملکوتی که به عنوان شعار اصلی انقلاب اسلامی و توسط میلیون ها ایرانی آزاده و مسلمان در طول مبارزات درخشان ملت با سلطنت پهلوی همه روزه در جای جای ایران اسلامی فریاد کشیده شده بود، حکومتی را پایه ریزی کرد که عدالت اسلامی یکی از اهداف عالیه ی آن بود. در این شعار مقدس کلمه ی استقلال به عنوان نخستین هدف مطرح شده بود که رساننده ی این پیام به جهان و جهانیان بود که امت مسلمان ایران می خواهد «اراده ی ملی» خود را حاکم بر مقدرات خویش سازد تا بتواند از نفوذ و دخالت های بیگانگان رهایی یابد و چه زیبا و متین امام خمینی قدس سره فرموده است:

                            «اگر استقلال کشور خودمان را تحصیل نکنیم سایر چیزها درست نخواهد شد.»

 تشکیل جمهوری اسلامی نه تنها اراده ی ملی ایرانیان را بر سرنوشت خود تثبیت کرد و برای آنان استقلال و آزادی را به ارمغان آورد، بلکه این بارقه ی امید در دل محرومان و مستضعفان جهان درخشید که بعد از قرن ها رنج و درد، جلوه ای از وعده ی خداوند تبارک وتعالی را شاهد باشند. 

امام خمینی قدس سره در تاریخ 12 فروردین 1358 پس از تثبیت نظام مقدس جمهوری اسلامی طی پیامی رادیو تلویزیونی فرمودند:

«خداوند تعالی وعده فرموده است که مستضعفین ارض را به امید و توفیق خودش، به مستکبرین غلبه دهد و آن ها را امام و پیشوا قرار دهد. وعده ی خداوند تعالی نزدیک است. من امیدوارم که ما شاهد این وعده باشیم و مستضعفین بر مستکبرین غلبه کنند چنان که تاکنون غلبه کردند... من از عموم ملت ایران تشکر می کنم که در این رفراندوم شرکت کردند و رأی قاطع خودشان را که باید گفت صددرصد پیروزی بوده است دادند و به جمهوری اسلامی هم رأی دادند... جمهوری اسلامی است که احکام مترقی او بر تمام احکامی که در سایر قشرها و سایر مکتب هاست تقدم دارد.»

رهبر کبیر انقلاب اسلامی قدس سره در قسمت دیگری از پیام خود فرمودند:

«صبح گاه 12 فروردین که روز نخستین حکومت الله است از بزرگ ترین اعیاد ملی و مذهبی ماست و ملت ما باید این روز بزرگ را عید بگیرند و زنده نگه دارند روزی که کنگره های قصر 2500 ساله حکومت طاغوتی فرو ریخت و سلطه ی شیطانی برای همیشه رخت بربست و حکومت مستضعفین جانشین آن گردید.

انتخاب واژه ی عید برای چنین روزی از سوی امام امت« قدس سره» یک انتخاب دقیق و صحیح است؛ زیرا عید به روزی اطلاق می شود که آن روز نو و شادی آفرین باشد و باعث سربلندی و مجد یک ملت شود. بنابر این دوازدهم فروردین از بزرگترین اعیاد انقلاب اسلامی ایران می باشد.هدف دیگر شعار اصلی انقلاب، کلمه ی آزادی بود. در رابطه با آزادی نظرات مختلف و متعددی مطرح می شود؛ اما در اسلام، آزادی جامع ترین و مانع ترین معنا را در بر دارد و آن عبارت است از: شرایط سیاسی – اجتماعی لازم برای رشد و تعالی فرد و مردم که در آن موانع قانونی و فرهنگی مثل عرف و عادت، و موانع سیاسی، مانند سلطه ی طاغوت و استعمار و استبداد وجود نداشته باشد. یعنی انسان در انتخاب عقیده و بیان و نشر آن آزاد است. مگر آن که به دیگران آسیبی وارد بیاید و همچنین از خود سلب آزادی به شیوه غربی ننماید به طوری که مردم بتوانند هدایت و رشد و تعالی یابند.هدف نهایی شعار اصلی، کلمه ی جمهوری اسلامی بود که از به هم پیوستن جمهوری و اسلامی به دست آمده است. کلمه جمهور به معنای توده یا انبوه مردم است و منظور از گنجاندن چنین کلمه ای برای نظامِ شکل گرفته ی بعد از انقلاب، اتکا داشتن و تعیین کننده بودن رأی مردم در سرنوشت خود و کلیه ی امور اجرایی کشور می باشد و به طور کلی حکومتی را تببین می کند که برای تأمین زندگی دنیایی توده مردم متکی به مردم باشد.واژه ی اسلامی هم به سبب تمایز آن از دیگر نظام های جمهوری است که ویژگی های خاص خود را دارد که در آن ارزش های الهی و قرآنی بر تمامی شئون حاکمیت دارد و همچنین ولی فقیه که بر طبق نظام الهی، ولایت امر و امامت امت را بر عهده می گیرد، افزون بر تأمین زندگی مردم، مسؤولیت هدایت مردم و کمک به رشد و تعالی آنان را بر عهده دارد. برای تحقق این بخش حیاتی از شعار اصلیِ انقلاب پس از پیروزی آن، نیاز بود تا رسماً ناظم مشخصی حاکم بر ایران شود و در همین راستا بود که رهبر نهضت، امام خمینی« قدس سره» طی سخنانی فرمودند:

«... احتیاج به رفراندوم هم نیست؛ برای این که مردم آرای خودشان را در ایران اعلام کردند. با فریادها، با دادها اعلام کردند...»

و در ادامه علت اعلام همه پرسی را رسمی کردن آن، اتمام حجت برای دیگران و بسته شدن راه اگرها و مگرها عنوان کرده و فرمودند:

 «... این جانب به جمهوری اسلامی رأی می دهم و از شما هم می خواهم که به آن رأی دهید...».

دقیقاً در همین زمان وسوسه های خناسان شروع شد. از جمله این که طرح کردند که حکومت بر اساس «جمهوری» بدون قید دیگری یا این که جمهوری دمکراتیک و ... باشد. لذا امام امت قدس سره با احساس خطر انحراف در صفوف متحد ملت و با آگاهی بی نظیر خود مردم را از این خطر آگاه کرده و فرمودند:

«رأی بدهید به جمهوری اسلامی، نه یک حرف زیادتر و نه یک حرف کمتر.»و مردم ایران در روزهای سرنوشت ساز، دهم و یازدهم فروردین 1358 با حضوری آگاهانه در پای صندوق های رأی، به یکی از بزرگترین اهداف انقلاب اسلامی جامه ی عمل پوشاندند و پیروزی نهایی انقلاب اسلامی را با آرای عظیم و باور نکردنی خود تحقق بخشیدند.نتیجه ی درخشان 2/98 درصدی آرای مردم، مطرح شدن هر گونه بحث و جدلی را در شکل و نوع حکومت ایران پس از سقوط نظام شاهنشاهی 2500 ساله از میان برد و با رهبریت قاطع امام خمینی قدس سره و مجاهدت ها و کوشش های بی نظیر امت مسلمان ایران حکومت اسلامی در سرتاسر ایران استقرار یافت؛ تا به حول و قوه ی الهی ملت بزرگ ایران بتواند توانمند و امیدوار زمینه ی تشکیل حکومت عدل اسلامی را برای ظهور امام زمان «علیه السلام» فراهم آورد.بدین ترتیب مبارزات مستمر و پیگیر امت مسلمان ایران در برپایی حکومت اسلامی تحقق یافت و عصر نوینی در تاریخ ایران و اسلام آغاز شد.

امام خمینی« قدس سره» به شکرانه ی این پیروزی درخشان در پیام خود فرمودند:

«... من به دنیا اعلام می کنم که در تاریخ ایران چنین رفراندومی سابقه ندارد که سرتاسر مملکت با شوق و شعف و عشق و علاقه به صندوق ها هجوم آورده و رأی مثبت خود را در آن ریخته و رژیم طاغوتی را برای همیشه به زباله دان تاریخ دفن کنند...»

«... من از این همبستگی بی مانند که همه به ندای آسمانی واعتصموا بحبل الله جمیعاً و لا تفرقوا لبیک گفتند و به اتفاق آرا به جمهوری اسلامی رأی مثبت دادند و رشد سیاسی و اجتماعی خود را به شرق و غرب ثابت کردند، تقدیر می کنم...»

 


نوشته شده در شنبه 90/1/13ساعت 8:29 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

تحویل سال 90

                                                                    سلام به همه

امید وارم در این سال که داره تا چند ساعت دیگه به پایان میرسه تمام کار های بدم را در همین سال بذارم و با سال جدید نو بشم

چون در این سال هدفهای تازه تری رو برای خودم پیدا کردم و باید که به همش دست پیدا کنم شما هم برام دعا کننین  

سال نو ی همه شما مبارک


نوشته شده در یکشنبه 89/12/29ساعت 7:58 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

ولادت حصرت رسول الله و امام جعفر صادق مبارک

 

فضایل امام جعفر صادق (ع)

مناقب آن حضرت بسیار است که به اختصار از آنها یاد مى‏کنیم. فضایل امام صادق بیش از آن است که بتوان ذکر کرد. جمله ای از مالک بن انس امام مشهور اهل سنت است که: ?بهتر از جعفر بن محمد، هیچ چشمی ندیده، هیچ گوشی نشنیده و در هیچ قلبی خطور نکرده است.? از ابوحنیفه نیز این جمله مشهور است که گفت: ?ما رأیت افقه من جعفر بن محمد? یعنی: ?از جعفر بن محمد، فقیه تر ندیدم.? و اگر از زبان خود آن حضرت بشنویم ضریس می گوید: امام صادق در این آیة شریفة: کل شیء هالک الا وجهه، یعنی: ?هر چیز فانی است جز وجه خدای متعال،? فرمود: ?نحن الوجه الذی یوتی الله منهم? یعنی ?ماییم آیینه ای که خداوند از آن آیینه شناخته می شود.? بنابراین امام صادق (ع) فرموده است او آیینه ذات حق تعالی است.شیخ مفید در ارشاد مى‏نویسد: علومى که از آن حضرت نقل کرده‏ اند به اندازه ‏اى است که ره توشه کاروانیان شد و نامش در همه جا انتشار یافت. دانشمندان در بین ائمه (ع) بیشترین نقل ها را از امام صادق روایت کرده ‏اند. هیچ یک از اهل آثار و راویان اخبار بدان اندازه که از آن حضرت بهره برده ‏اند از دیگران سود نبرده ‏اند. محدثان نام راویان موثق آن حضرت را جمع کرده ‏اند که شماره آنها، با صرف نظر از اختلاف در عقیده و گفتار، به چهار هزار نفر مى‏رسد.بیشترین حجم روایات، احادیثی است که از امام صادق (ع) نقل شده است، اهمیت معارف منقول از جعفر بن محمد (ص) به میزانی است که شیعه به ایشان منسوب شده است: ?شیعه جعفری?. کمتر مسئله دینی (اْعم از اعتقادی، اخلاقی و فقهی) بدون رجوع به قول امام صادق (ع) قابل حل است. کثرت روایات منقول از امام صادق (ع) به دو دلیل است:یکی اینکه از دیگر ائمه عمر بیشتری نصیب ایشان شد و ایشان با شصت و پنج سال عمر شیخ الائمه محسوب می شود (148 ? 83 هجری)، و دیگری که به مراتب مهمتر از اولی است، شرائط زمانی خاص حیات امام صادق (ع) است. دوران امامت امام ششم مصادف با دوران ضعف مفرط امویان، انتقال قدرت از امویان به عباسیان و آغاز خلافت عباسیان است. امام با حسن استفاده از این فترت و ضعف قدرت سیاسی به بسط و اشاعه معارف دینی همت می گمارد. گسترش زائد الوصف سرزمین اسلامی و مواجهه اسلام و تشیع با افکار، ادیان، مذاهب و عقاید گوناگون اقتضای جهادی فرهنگی داشت و امام صادق (ع) به بهترین وجهی به تبیین، تقویت و تعمیق ?هویت مذهبی تشیع? پرداخت. از عصر جعفری است که شیعه در عرصه های گوناگون کلام، اخلاق، فقه، تفسیر و? صاحب هویت مستقل می شود. عظمت علمی امام صادق (ع) در حدی است که ائمه مذاهب دیگر اسلامی از قبیل ابوحنیفه و مالک خود را نیازمند به استفاده از جلسه درس او می یابند. مناظرات عالمانه او با ارباب دیگر ادیان و عقاید نشانی از سعه صدر و وسعت دانش امام است. اهمیت این جهاد فرهنگی امام صادق (ع) کمتر از قیام خونین سید الشهداء (ع) نیست.

 امام و فقه اسلامی

ـ فقه شیعه امامیه که به فقه جعفری مشهور است منسوب به جعفر صادق (ع) است. زیرا قسمت عمده احکام فقه اسلامی بر طبق مذهب شیعه امامیه از آن حضرت است و آن اندازه که از آن حضرت نقل شده است از هیچ یک از (ائمه) اهل بیت علیهم السلام نقل نگردیده است. اصحاب حدیث اسامی راویان ثقه که از او روایت کرده اند به 4000 شخص بالغ دانسته اند.ـ در نیمه اول قرن دوم هجری فقهای طراز اولی مانند ابوحنیفه و امام مالک بن انس و اوزاعی و محدثان بزرگی مانند سفیان شوری و شعبه بن الحجاج و سلیمان بن مهران اعمش ظهور کردند. در این دوره است که فقه اسلامی به معنی امروزی آن تولد یافته و روبه رشد نهاده است. و نیز آن دوره عصر شکوفایی حدیث و ظهور مسائل و مباحث کلامی مهم در بصره و کوفه بوده است. ـ حضرت صادق (ع) در این دوره در محیط مدینه که محل ظهور تابعین ومحدثان و راویان و فقهای بزرگ بوده، بزرگ شد، اما منبع علم او در فقه نه ?تابعیان? و نه ?محدثان? و نه ?فقها? ی آن عصر بودند بلکه او تنها از یک طریق که اعلاء و اوثق طرق بود نقل می کرد و آن همان از طریق پدرش امام محمد باقر (ع) و او از پدرش علی بن الحسین (ع) و او از پدرش حسین بن علی (ع) و او از پدرش علی بن ابیطالب (ع) و او هم از حضرت رسول (ص) بود و این ائمه بزرگوار در مواردی که روایتی از آباء طاهرین خود نداشته باشند خود منبع فیاض مستقیم احکام الهی هستند.

 

آثار امام صادق (ع):

غالب آثار امام (ع) به عادت معهود عصر، کتابت مستقیم خود ایشان نیست و غالبا املای امام (ع) یا بازنوشت بعدی مجالس ایشان است. بعضی از آثار نیز منصوب است و قطعی الصدور نیست.

1-   از آثار مکتوب امام صادق (ع) رساله به عبدالله نجاشی (غیر از نجاشی رجالی) است. نجاشی صاحب رجال معتقد است  که تنها تصنیفی که امام به دست خود نوشته اند همین اثر است.

2- رساله ای که شیخ صدوق در خصال و به واسطه اعمش از حضرت روایت کرده است شامل مباحث فقه و کلام .

3- کتاب معروف به توحید مفضل، در مباحث خداشناسی و رد دهریه که املاء امام (ع) و کتاب مفضل بن عمر جعفی است.

4- کتاب الاهلیلجه که آن نیز روایت مفضل بن عمر است و همانند توحید مفضل در خداشناسی و اثبات صانع است و تماما در بحارالانوار مندرج است.

5- مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه که منسوب به امام صادق (ع) و بعضی از محققان شیعه از جمله مجلسی،‌ صاحب وسایل (حرعاملی) و صاحب ریاض العلما، صدور آن را از ناحیه حضرت رد کرده اند.

6- رساله ای از امام (ع) خطاب به اصحاب که کلینی در اول روضه کافی به سندش از اسماعیل بن جابر ابی عبدالله نقل کرده است.

7-  رساله ای در باب غنائم و وجوب خمس که در تحف العقول مندرج است.

8-  بعضی رسائل که جابربن حیان کوفی از امام (ع) نقل کرده است.

9- کلمات القصار که بعدها به آن نثرالدرد نام داده اند که تماما در تحف العقول آمده است.

10-  چندین فقره از وصایای حضرت خطاب به فرزندش امام موسی کاظم (ع) سفیان شوری،‌ عبدالله بن جندب، ابی جعفر نعمان احول، عنوان بصری،‌  که در حلیه الاولیاء و تحف العقول ثبت گردیده است.

 همچنین ادعیه امام صادق (علیه السلام) (الصحیفة الصادقیة و الصادصیة الجامعة) : مجموعه ادعیه معتبره ای است که از دو امام بزرگوار پنجم و ششم (علیهماالسلام)  در کتب روایی شیعه وارد شده و دانشگاه امام صادق (ع) آن را به مناسبت بیستمین سالگرد تاسیس دانشگاه همزمان با میلاد مسعود نبی اکرم اسلام(ص) و امام جعفر صادق(ع) منتشر کرده است.

 

 

  مولا سلام

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نوشته شده در یکشنبه 89/12/1ساعت 10:39 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

مولا سلام

 

 

 

جناب عبدالمطلب، پدر بزرگ پیغمبر (ص)، پس از آن که به کمال رشد رسید و مناصب کعبه به او منتقل گردید، چیزی نگذشت که فوق العاده عظمت یافته بر مردم مکه و قریش امیر و مهتر شد، عبدالمطلب مردی چهار شانه، خوش سیما، اندکی چاق و پرتو جوانی در چهره اش میدرخشید و مع الوصف تمام موهای سرش سپید بود.عبدالمطلب چنان بزرگی یافت که از بلاد و کشورهای دور، به نزد او تحف و هدایا میفرستادند، و هر که او را زنهار میداد در امان بود، و چون عرب را داهیه ای پیش می آمد، او را برداشته به کوه خثبیر برده قربانی میکردند، انجام حاجات خود را به بزرگواری او میشناختند، دیگران خون قربانی خود را بر پیشانی بتها میمالیدند، اما او جز خدای یگانه چیزی را مورد ستایش قرار نمیداد ...عبدالمطلب در آن وقت که حفر زمزم میکرد، قریش او را استهزا نموده، گفتند: تو خوشبخت بودی اگر بیش از یک پسر داشتی. آنگاه عبد المطلب با خدای خود عهد بست که اگر او را 10 پسر آید، یک تن را که از همه برگزیده تر باشد در راه او قربانی کند.چیزی نگذشت که این موهبت نیز نصیبش گشته دارای ده پسر و شش دختر شد!این خزانه پسران بر افتخارات او افزود، وقتی که به صحن مسجد الحرام می آمد، ده پسر جوان او، که دنبالش بودند، هاله سر افرازی و جلال بر او انداخته، دیده ها به سویش دوخته میشد!! او کسی بود که تیر دعایش برای داشتن ده پسر به اجابت رسیده بود، اما از این طرف موقع آن رسیده بود که عبد المطلب به عهد خود وفا نموده، یکی از پسر ها را در راه خدا قربانی کند، ولی گاهی که فکر میکرد، دل از یکی برکند و مهر او را در نه پسر دیگر قرار دهد در موقع انتخاب عاجز میماند.عبد المطلب یک شب تا صبح نخوابید، تمام آن ده نفر را مقابل نظر خود آورده، سبک و سنگین کرد، راه حلی که به نظرش رسید این بود: قرعه به میان آنها کشد و انتخاب را به خدا وا گذارد.صبح روز بعد عبدالمطلب پسرها را داخل خانه کعبه نمود و بین آنها قرعه زد. قرعه به نام عبدالله درآمد، پس عبدالله را خوابانید تا ذبح کند، قریش مانع گشتند، و زنهای عبدالمطلب شروع به گریه و ناله نمودند، (عاتکه) دختر عبدالمطلب، عرض کرد: پدر، بین شترهایی که در حرم داری و بین عبدالله قرعه بزن، پس او شروع به قرعه زدن نمود، و ده ده زیاد کرد، تا به صد شتر که رسید قرعه به نام شترها برآمد، و بعد عبدالمطلب این کار را سه بار تکرار کرد، و هر سه بار قرعه به نام شترها افتاد و عبدالله به سلامت ماند.

 ودیعه الهی را به آمنه سپرد

پس از آنکه جناب عبدالمطلب با قربانی صد شتر، حیات عبدالله را خرید، چند روزی بیش نگذشت که او را با خود به منزل (وهب) برد، خواست تلخ ترین احساسات چند روز خود، و فرزندش عبد الله را با شیرین ترین کارها جبران کند.

جناب آمنه را برای عبدالله خواستگاری کرد. وهب و خانواده او به شرافت و سخاوت مشهور بودند، و آمنه به حجب و حیا، عبدالمطلب گفت: پسر من از یک خانواده قدیمی است که به اصالت معروفند، شمشیر و اسب، دشت و کوه، با شجاعت و قدرت و قوت او را میشناسند.وهب گفت: دختر من در تقوی بی نظیر است.عبدالمطلب: پسر من، برای مهر هشت شتر میاورد، و شب عروسی را من تعیین مینمایم، بدین گونه آمنه خطبه خوانده شد.از این طرف نزدیک شده بود که کاروان قریش برای سفر شام حرکت کند، عبدالله از طرف عبدالمطلب کاندیدای این سفر بود، از این جهت چیزی نگذشت که عبدالمطلب، اسباب عروسی را فراهم ساخت تا عبدالله بتواند با کاروان رهسپار گردد.جشن مفصلی گرفته شد، بزرگان قریش دعوت شدند، چند شتر برای میهمانان کشتند، آمنه را به خانه عبدالله آوردند، عبدالله که حامل نور نبوت الهی بود آن ودیعه الهی را به آمنه سپرد ....آمنه در پاره ای از شبها صدائی میشنید، که ای آمنه تو مادر شده ای و بهترین پسر را می آوری.چند ماهی بیش نگذشت که یک روز صبح صدای طبل بلند شد، مردم مکه به یکدیگر بشارت میدادند که کاروان نزدیک شهر رسیده است، مردم به جنبش آمده و به سوی کاروان حرکت کردند، در پیشاپیش آنها پسران عبدالمطلب سوار اسبهای طلایی رنگ، به استقبال کاروان و برادرانشان شتافتند!عبدالله در کاروان نبود! خاک یثرب عبدالله را در کام خود کشیده بود، افسوس که آخر الامر هم، عبدالله در جوانی درگذشت. تنها دلخوشی آمنه پس از مرگ شوهر، فرزندی بود که انتظار او را میکشید و آرزو میکرد پسر باشد، یک عبدالله کوچک باشد.در آن زمان که کعبه را بتخانه اعظم میخواندند، و در جزیره العرب، ایمان به خدا، و فضائل انسانی مفهومی نداشت. در آن زمان که ابرهه با سپاهش به مکه تاخت، تا کعبه را ویران، و آن سال مبدأ تاریخ عرب گشته، آن را عام الفیل نامیدند، یعنی سالی که ابرهه با پیلان مست، برای ویران ساختن کعبه آمد و خداوند آنها را هلاک ساخت.

در 17 و بنا به قولی در 12 ربیع الاول این سال، نزدیک به طلوع صبح، تازگیهایی در جهان پدید آمد:
1- امام ششم (ع) فرمود: شیطان به هفت آسمان بالا میرفت و خبرهای آسمانی را گوش میداد، وقتی که عیسی (ع) تولد یافت از سه آسمان رانده شد، و تا آسمان چهارم میرفت، و چون حضرت رسول (ص) متولد شد از همه آسمانها رانده گردید.

2- بارگاه انوشیروان (ایوان مدائن) شکست و چهارده کنگره آن افتاد.
?- انوشیروان در خواب دید که خورشید در تاریکی شب از طرف حجاز برآمد و از نردبان چهل پله ای که سر به کیوان کشیده بود بالا رفت، و همه جا را روشن کرد، جز کاخ او که در تاریکی ماند.
4-  آتشکده آذر گشسب که هزار سال روشن بود، خاموش شد، سرد گشت و مرد.

?- در یثرب یک یهود بر فراز قلعه ای فریاد کرد: این ستاره احمد است، ستاره پیامبر جدید است، یهودی هایی که پای قلعه ایستاده بودند، به سراغ غیبگو و دانشمند خود دویدند.

6- یک عرب بیابانی با ریش سپید، و قامتی بلند، مهار شترش در دست، وارد مکه شد، و این اشعار را میخواند: دیشب مکه در خواب بود و ندید که در آسمانش چه نورافشانی و چه ستاره بارانی بود!

7- در آن شب هر بتی که در هر جای عالم بود، بر رو افتاده بود.

8-  دریاچه ساوه که سالها آن را میپرستیدند فرو رفت و خشک گردید.

?- وادی سماوه که سالها بود، کسی آب در آن ندیده بود، آب در آن جاری شد.

10- داناترین دانشمند مجوس در خواب دید: که چند شتر صعب، اسبان عربی را میکشتند و از دجله گذشته داخل بلاد ایشان شدند، طاق کسری از میان شکست و دو حصه شد، و آب دجله شکافته شد و در قصر او جاری گردید، و نوری از طرف حجاز ظاهر گردید و در عالم منتشر شد و پرواز کرد تا به مشرق رسید.

11- سریر سلطنت پادشاهان، سرنگون شده بود.

12- مجمع پادشاهان در آن روز، غمناک و از سخن بازمانده بودند.
1?- میان کاهنان و همزادشان که خبرها به آنها میگفتند جدایی افتاد، و ساحران از علم خود نمیتوانستند استفاده نمایند.

 نزدیک به فجر صادق، مقارن این حوادث، جناب آمنه دید که ستاره های آبی، با دنباله های ارغوانی، به پشت بام خانه اش میریزند!، از این تماشا مسرور شده بود که ناگهان دید زنهایی نورانی اطراف بالینش نشستند، فکر کرد زنان قریشند، ولی متحیر بود که چگونه خبر یافته اند که او در این وقت میخواهد وضع حمل کند!!

صدایی به سان زمزمه فرشتگان و صدای ارواح از میان آنان بلند شد: یکی گفت: من آسیه زن فرعونم، دیگری گفت: من مریم دختر عمرانم .....آمنه بر روی آنها تبسم کرد (پسرش به دنیا آمد). آمنه گفت: صدایی شنیدم که میگفت: ای آمنه به پسر تو، خلق آدم، معرفت شیث، شجاعت نوح، خصلت ابراهیم، زبان اسماعیل، رضای اسحاق، فصاحت صالح، حکمت داوود، حشمت سلیمان، ملاحت یوسف، تحمل موسی، طاعت یونس، صبر ایوب، جهاد یوشع، حب دانیال، وقار الیاس، عصمت یحیی، و زهد عیسی عطا شده است.
                                                    آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری.

 


نوشته شده در یکشنبه 89/12/1ساعت 10:29 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

بیانیه جمعی از وبلاگ نویسان پارسی بلاگ در محکومیت اقدامات سران فتنه

بسم الله الرحمن الرحیم.


 
لا حول و لاقوة الا بالله العلی العظیم


و بار دیگر این اطمینان حاصل گردید که درخت طیبه انقلاب اسلامی ایران را بیمی از چرخ غدار نیلوفری و سبزک هرز نیست
.
بار دیگر منافقان کوردل پیراهن فتنه را تجدید کرده و با تلبس آن به بهانه حمایت از از مردم مصر روز 25 بهمن را عرصه فتنه و آشوب قرر دادند ...
لیکن به مصداق و لا یحیق مکر السیئ الا باهله شر این مکر و حیله به خودشان بازگشت و بیش از پیش شرمساری و روسیاهی آقایان موسوی و کروبی و همراهان داخلی و خارجی شان رقم خورد.

کوردلان برآنند که به خیال خام خود درخت برومند طیبه اقلاب را ضربتی سخت زنند یریدون ان یطفئوا نور الله بافواههم لیکن غافل از آنکه این اقدام آنان بی آنکه خود بفهمند نمایش اقتدار نظام توانمند جمهوری اسلامی خواهد بود و پیام والای آن را بیش از پیش بسط خواهد داد که و یأبی الله الا ان یتم نوره ولو کره الکافرون
...
ما وبلاگ نویسان سرویس پارسی بلاگ نیز همگام با ملت فهیم ایران اقدامات خائنانه آقیان کروبی و موسوی و همراهان آنان را که سعی در تضعیف نظام اسلامی داشته و منجر به شهادت دو تن از بسیجیان برومند این مرز و بوم و مجروحیت عده ای از هموطنانمان گردید را محکوم نموده و از آنجا که از سویی جزاء السیئة سیئة مثلها و از دیگر سو سران فتنه بارها و بارها نشان داده اند که مغز کوچک و همت ناقصشان را یارای درک کرامت و بزرگ منشی نظام اسلامی نیست از از مراجع محترم قضایی خاصه ریاست محترم قوه قضائیه حضرت آیت الله لاریجانی قاطعانه خواستار بازداشت و اشد محاکمه سران فتنه به اتهام فساد فی الارض هستیم.
و براستی هیچ مصداقی جز مفسد فی الارض زیبنده آقای کروبی و موسوی نخواهد بود. بی تردید محاکمه سران فتنه و خلع لباس آقای کروبی و در نهایت اشد مجازات آنان، چشمان دوستداران نظام اسلامی را روشن ساخته و دسیسه های دشمنان دین را بیش از پیش نقش بر آب خواهد ساخت


 

وَاللّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ


نوشته شده در پنج شنبه 89/11/28ساعت 5:40 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

امام رضا
مادر امام رضا(ع

نجمه ، مادر بزرگوار امام رضا(ع ) و از زنان مومنه ، پارسا، نجیب و پاکیزه بود.
حمیده ، همسر امام صادق (ع )، او را که کنیزى از اهالى مغرب بود، خرید و به منزل برد.نجمه در خانه امام صادق (ع )، حمیده خاتون را بسیار احترام مى کرد و به خاطر جلال و عظمت او، هیچ گاه نزدش نمى نشست !.روزى حمیده در عالم رویا، رسول گرامى اسلام (ص )را دید که به او فرمودند:اى حمیده !.نـجـمـه را به ازدواج فرزند خودموسى درآور زیرا از او فرزندى به دنیا خواهد آمد که بهترین فرد روى زمین باشد.پس از این پیام ، حمیده به فرزندش امام کاظم (ع ) فرمود: پسرم !.ـجـمـه بانویى است که من هرگز بهتر از او را ندیده ام ، زیرا در زیرکى و محاسن اخلاق ، مانندى ندارد.من او را به تو مى بخشم ، تو نیز در حق او نیکى کن .ثـمـره ازدواج امـام مـوسـى بـن جعفر(ع ) و نجمه ، نورى شد که در شکم مادر به تسبیح و تهلیل مـشـغـول بـود و مـادر از آن ، احـسـاس سنگینى نمى کرد وچون به دنیا آمد، دست ها را بر زمین گذاشت ، سر را به سوى آسمان بلندکرد و لب هاى مبارکش را به حرکت درآورد: گویا با خدایش رازو نیازمى کرد.پس از تولد امام هشتم (ع )، این بانوى مکرمه با تربیت گوهرى تابناک ، ارزشى فراتر یافت .مـادر بـر آن بـود تـا تربیت و پرورش فرزندش ، وى را از عبادات و مناجاتش باز ندارد، از این رو به بستگانش گفت :دایه اى پیدا کنید تا مرا در امر شیردادن کمک کند.از وى پرسیدند:مگر شیر تو کم شده است ؟.نـجمه گفت :خیر، ولى نوافل و ذکرهایى که قبل از تولد حضرت رضا(ع ) داشته ام و به آنها عادت کرده بودم ، به خاطر شیردادن کم شده است ، ازاین رو مى خواهم کسى من را در امر شیردادن یارى کند تا بتوانم دوباره آن عبادات ومناجاتم را شروع کنم !.

                                                                                   علم غیب ‏

2- حسن بن على بن وشا از مسافر نقل مى‏کند: با ابوالحسن الرّضا (ع) در «منى» بودم، یحیى بن خالد با گروهى از آل برمک از آنجا گذشتند. امام صلوات الله علیه فرمود: بیچاره‏ها نمى‏دانند در این سال چه بلایى به سرشان خواهد آمد، بعد فرمود: بدانید عجیب‏تر از این آن است که من با هارون مانند این دو انگشت خواهم بود، آنگاه دو تا انگشت مبارک را در کنار هم گذاشت. مسافر گوید: والله من معنى این کلام را نفهمیدم مگر بعد از آنکه امام را در طوس در کنار قبر هارون دفن کردیم. (2)

 

* * *

                                                                                           لقب رضا ازخدا است

3- ابونصر بزنطى رضوان الله علیه گوید: به امام جواد صلوات الله علیه گفتم: قومى از مخالفان شما مى‏گویند: پدرت صلوات الله علیه را مأمون، رضا لقب داد، که به ولایت عهدى راضى شد. فرمود: به خدا قسم، دروغ گفته و گناهکار شده‏اند. پدرم را خداى تعالى رضا لقب داده است زیرا که به خداوندى خدا در آسمانش و به رسالت رسول الله و ائمه در زمینش راضى بود. فتم: مگر همه پدرانت چنین نبودند؟ فرمود: آرى. گفتم: پس چرا فقط پدرت به این لقب ملقب شدند؟ فرمود: چون مخالفان از دشمنانش مانند موافقان از دوستانش از وى راضى شدند و چنین چیزى براى پدرانش به وجود نیامد، لذا از میان همه به رضا ملقب گردید. اگفته نماند: مخالفان خواسته‏اند با این طریق منقصتى بر آن حضرت فراهم آوردند، ولى چنانکه دیدیم این لقب از جانب خدا بوده است، درست است که همه امامان صادق، کاظم، رضا، جواد و هادى و... بودند ولى براى هر یک بمناسبتى لقب بخصوص تعیین گشته است .

 

* * *

                                                                                 حضرت ابوالحسن رضا (ع) در«نیاج»

4- ابو حبیب نیاجى (4) گوید: رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که به «نیاج» آمد و در مسجدى که حاجیان هر سال مى‏آمدند نشستم. گویا محضر ایشان رفته و سلام کرده و مقابلش ایستادم، در پیش آن حضرت طبقى از برگ درختان خرماى مدینه بود و در آن خرماى صیحانى داشت. گویا رسول خدا مشتى از آن خرما را به من داد، شمردم هیجده تا بود، - پس از بیدارى - خوابم را چنین تأویل کردیم که هیجده سال عمر خواهم کرد.بعد از بیست روز در زمینى بودم که براى زراعت آماده مى‏کردند، مردى پیش من آمد گفت: حضرت ابوالحسن رضا (ع) به «نیاج» آمده و الان در مسجد نشسته‏اند. در این بین دیدم که مردى به دیدار آن حضرت مى‏روند، من هم به زیارت آن بزرگوار شتافتم، دیدم در محلى نشسته که رسول خدا (ص) را در آنجا دیده بودم، زیر آن حضرت حصیرى بود مانند حصیررى که در زیر جدش بود. و در پیش وى طبقى از برگ درخت خرما و در آن خرماى صیحانى قرار داشت .سلام کردم، جواب سلامم را داد و از من خواست نزدش بروم، مشتى از خرما به من داد که شمردم هیجده تا بود، گفتم: یابن رسول الله (ص)! زیاد بدهید، فرمود: اگر رسول خدا (ص) زیاد داده بود ما هم زیاد مى‏دادیم «فقال لوزادکَ رسولُ اللّه لزدْناکَ» (5).

 

*  * *

                                                                                فضایل امام رضا(ع)از زبان ابراهیم بن عباس

5- ابراهیم بن عباس گوید: امام رضا (ع) نشد که به کسى در سخن گفتن ظلم یا جفا کند، هر که با او سخن مى‏گفت، کلام او را قطع نمى‏کرد و مجال مى‏داد تا آخر سخنش را بگوید. اگر کسى حاجت پیش او مى‏آورد در صورت امکان ابداً او را رد و مأیوس نمى‏کرد. ندیدم که در پیش کسى پایش را دراز کند، و ندیدم در پیش کسى تکیه کند. ندیدم که به کسى از غلامانش فحش بدهد، ندیدم که آب دهان را به زمین اندازد، و ندیم که با صدا و قهقهه بخندد بلکه فقط تبسم مى‏کرد.چون سفره طعام را باز مى‏کردند همه خدمتکاران و غلامانش را و حتى دربان را با خود در سر سفره مى‏نشانید. شبها کم مى‏خوابید، بیشتر بیدار مى‏ماند، اکثر شبها از اول تا آخر احیا مى‏کرد، بسیار روزه مى‏گرفت، در هر ماه سه روز روزه از وى فوت نمى‏شد. مى‏گفت : این روزه همه عمر است «ذلک صومُ الدّهر» در پنهانى بسیار احسان مى‏کرد و صدقه مى‏داد، این کار را بیشتر در شبهاى ظلمانى انجام مى‏داد، هر که گوید: نظیر او را در خوبى دیده‏ام، باور نکنید (7).

 

                                                                                                          علم غیب ‏

7- محمد بن سنان گوید: به آن حضرت عرض کردم: خودت را به امامت و پیشوایى مشهور کرده و در جاى پدرت نشستى حال آن که از شمشیر هارون خون مى‏ریزد؟! فرمود: قول رسول خدا (ص) به من این جرأت را داده است، آن حضرت فرمود: اگر ابوجهل مویى از سر من برکند، بدانید که من پیغمبر نیستم، و من مى‏گویم: اگر هارون توانست مویى از سر من بگیرد بدانید که من امام نیستم. (9)

 

* * *

                                                                                           فضیلت زیارت امام رضا(ع)

8- رسول خدا (ص) فرمود: بزودى پاره‏اى از بدن من در زمین خراسان دفن مى‏شود، هیچ غمگینى او را زیارت نمى‏کند، مگر آن که خدا غمش را زایل مى‏کند و هیچ گناهکارى او را زیارت نمى‏کند، مگر آن که خدا گناهانش را مى‏آمرزد. «قال رسول اللّه (ص) ستّد فَنُ بضعةٌ منى بخراسان مازارها مکروب الا نفس الله کربه و لا مذنب الا غفرالله ذنوبه» (10)زیارت ائمه علیهم السلام مانند توبه از مکفرات است و مصداق: «ان الحسنات یذهبن السیئات» (هود: 114) مى‏باشد، رسول خدا (ص) این کلام را در وقتى فرموده که هنوز پدر و مادر امام هم به دنیا نیامده بودند.مام جواد صلوات الله علیه به داوود صرمى فرمود: «من زار ابى فله الجنة» .(11)
هر که قبر پدرم را زیارت کند اجرش بهشت است .و در روایت دیگرى فرمود: هر کس قبر پدرم را عارفاً بحقه زیارت کند ازطرف خدا بهشت او را ضمانت مى‏کنم: «قال ابوجعفر محمد بن على الرضا (ع) ضمنت لمن زار قبر ابى (ع) بطوس عارفاً بحقه الجّنةَ على اللّه عزوجل» (12).

                                                                              * * *

                                                                                                       احسان

10- مردى به محضر حضرت رضا (ع) آمد و گفت: به اندازه مروت خویش به من احسان کن، فرمود: نمى‏توانم (زیرا مروت امام خارج از حد بود). گفت: پس بقدر مروت من احسان کن، امام فرمود: آرى، بعد به غلامش فرمود: دویست دینار به او بده.امام در روز عرفه در خراسان همه مالش (شاید نقدینه باشد) را احسان کرد و به اهل نیاز تقسیم فرمود. فضل بن سهل گفت: این غرامت و اسراف است. فرمود: نه، بلکه غنیمت است، آنچه را که در آن پاداش و کرامت هست، غرامت مشمار.(13)

 

* * *

                                                                                     على بن موسى عالم آل محمد

11- موسى بن جعفر صلوات الله علیه به پسرانش مى‏فرمود: برادرتان على بن موسى عالم آل محمد است، از او از دینتان بپرسید، آنچه مى‏گوید حفظ کنید، من ازپدرم امام صادق (ع) دفعات شنیدم مى‏گفت: عالم آل محمد در صلب تو است اى کاش او را درک مى‏کردم، او همنام امیرالمؤمنین على است. .(14)امام صادق صلوات الله علیه در 25 شوال 83 هجرى از دنیا رفت، امام رضا (ع) بعد از 16 روز در 11 ذوالقعده همان سال به دنیا آمد.

 

‏معجزه اى از امام رضا (ع) و مجسم شدن عکسها

صدوق رحمة الله علیه در عیون اخبار الرضا (ع) نقل مى‏کند: در عهد مأمون عباسى که حضرت رضا (ع) ولیعهد بود، باران قطع گردید، مأمون از آن حضرت خواست درباره باران دعا کند، امام فرمود: روز دوشنبه چنین خواهم کرد، رسول خدا (ص) دیشب با امیرالمؤمنین به خواب من آمد و فرمود: روز دوشنبه به صحرا برو و از خدا باران بطلب که خدا بر آنها باران خواهد فرستاد...امام به صحرا رفت و از خدا باران خواست، باران آمد و احتیاج مردم رفع گردید. امام جواد صلوات الله علیه فرمود: بعضى از بدخواهان پدرم، به مأمون گفتند: یا امیرالمؤمنین! به خدا پناه که تو شرافت عمیم و افتخار بزرگ خلافت را از خاندان بنى عباس به خاندان علویان منتقل کنى!! بر علیه خود و خانواده‏ات اقدام کردى. این جادوگر و فرزند جادوگران را آوردى، و او را پس از آن که گمنام بود میان مردم شهرت دادى، آوازه‏اش را بلند کردى.دنیا را با این جادو که در وقت دعایش باران آمد، پر کرد. مرا واهمه گرفت که خلافت را ازخاندان عباسى خارج گرداند، حتى وحشت کردم که با سحر خود نعمت شما را زایل نموده و بر مملکت تو شورش بر پا دارد، آیا کسى بر علیه خود چنین جنایتى کرده است؟!!أمون گفت: این مرد در پنهانى مردم را به سوى خویش دعوت مى‏کرد، خواستیم او را ولیعهد خود گردانیم تا مردم را به سوى ما دعوت نماید و مردم بدانند که اهل حکومت و خلافت (دنیا دوست) است و آنان که به وى فریفته شده‏اند بدانند که در ادعاى خود از تقوا و فضیلت و زهد صادق نیست! خلافت مال ما است نه مال او، ولى ترسیدیم که اگر او را به حال خود رها کنیم، براى ما از جانب او وضعى پیش بیاید که جلوگیرى نتوانیم کرد.واکنون که کرده خود را کردیم و به خطاى خود پى بردیم، مسامحه در کار وى ابداً روا نیست، ولى مى‏خواهیم بتدریج او را در نزد رعیت چنان بنمایانیم که بدانند لیاقت حکومت ندارد، آنوقت ببینیم با چه راهى بلاى او را از سر خود مى‏توانیم قطع نماییم.آن مرد گفت: یا امیرالمؤمنین! مجادله با او را به عهده من بگذارید، تا خود و یارانش را مغلوب نمایم و احترام و عظمت او را پایین آورم، اگر هیبت تو در سینه‏ام نبود او را سر جاى خودش مى‏نشاندم. و بر مردم آشکار مى‏کردم که از لیاقت ولایت عهدى که به او تفویض کرده‏اى قاصر است .مأمون گفت: چیزى براى من محبوبتر از این کار نیست که به او اهانت و از قدرتش کاسته گردد، گفت: پس بزرگان مملکت، فرماندهان، قضات، و بهترین فقهاء را جمع نمایید، تا منقصت او را در پیش آنها روشن کنم، تا از مقامى که او را در آن قرار داده‏اى پایین آید.مأمون نامبردگان را جمع کرد، و در صدر مجلس نشست و حضرت رضا (ع) را در مقام ولایت عهدى در طرف راست خود نشانید، پس از رسمیت جلسه، آن شخص که از طرف مأمون مطمئن بود، شروع به سخن کرد و گفت: مردم از شما بسیار حکایات نقل مى‏کنند. و در تعریف شما افراط کرده‏اند، بطورى که اگر خودتان بدانید از آنها بیزارى مى‏کنید، اولین اینها آن است که: شما خدا را درباره باران که عادت باریدن دارد، دعا کردید و باران آمد، مردم آن را به حساب معجزه‏اى از شما گذاشتند و نتیجه گرفتند که در دنیا نظیر و مانندى ندارد. این امیرالمؤمنین ادام الله ملکه و بقاءه است که با کسى مقایسه نمى‏شود مگر آن که برتر آید، شما را در محلى قرار داده که مى‏دانید، این پاسدارى از حق و انصاف نیست که مجال دهید دروغگویان بر علیه او و بر له شما بدروغ چیزهایى بگویند که تکذیب مقام امیرالمؤمنین است!! و شما را از او بالاتر بدانند؟!!!امام صلوات الله علیه فرمود: بندگان خدا را مانع نمى‏شوم ازاین که نعمتهاى خدا را درباره من یاد و حکایت کنند، اما این که گفتى: صاحب تو (مأمون) مقام مرا برتر داشت، او مرا قرار نداد مگر در مقامى که پادشاه مصر، یوسف صدیق را در آن قرار داد، حال آن دو را نیز مى‏دانى (یوسف پیامبر بود و او یک پادشاه مشرک).در این وقت آن مرد بر آشفت و گفت: پسر موسى! از حد خود قدم فراتر گذاشتى، که خداوند بارانى را در وقت معین خود نازل کرد و تو آن را وسیله بلندى مقام خود قراردادى، که به مقام حمله به دیگران بر آیى؟ گویا معجزه ابراهیم خلیل را آورده‏اى که سرهاى پرندگان را در دست گرفت و اعضاء آنها را در کوهها پراکنده نمود و به وقت خواندن، آمدند و بر سرهاى خود چسبیدند و شروع به پرواز کردند؟!!!اگر راستگویى این دو عکس شیر را که در مسند خلیفه هستند زنده کن و بر من مسلط گردان، در این صورت معجزه‏اى براى تو خواهد بود، اما باران که با دعاى تو آمد، تو از دیگران در این کار برتر نیستى.مام صلوات الله علیه از جسارت آن خبیث برآشفت و به دو عکس شیر فریاد کشید: این فاجر را بگیرید، پاره کنید، از او عینى و اثرى نگذارید. در دم آن دو عکس به دو شیر ژیان مبدل شدند، و آن خبیث را گرفته و خرد کردند و خوردند و خونش را که ریخته بود لیسیدند، مردم با حیرت به این منظره نگاه مى‏کردند. آنگاه آن دو شیر محضر حضرت آمده و گفتند: یا ولى الله فى ارضه! دیگر چه فرمانى دارى، مى‏خواهى مأمون را نیز مانند او به سزایش برسانیم.مأمون از شنیدن این سخن بیهوش گردید، امام فرمود: در جاى خویش بایستید. بعد فرمود: بر صورت مأمون گلاب پاشیدند، به حال آمد، شیران عرض کردند: مى‏فرمایید او را به رفیقش ملحق سازیم؟ فرمود: نه، خداوند عز و جل را تدبیرى است که به سر خواهد برد(اجازه نداده از ولایت تکوینى هر استفاده‏اى را بکنیم).گفتند: پس فرمانت چیست؟ فرمود: برگردید به حالت اولى خود، آن دو شیر در دم مبدل به عکس شده و در روى مسند قرار گرفتند.مأمون گفت: خدا را حمد مى‏کنم که مرا از شر حمیدبن مهران خلاص کرد (آن مرد خبیث)، بعد گفت: یابن رسول الله! خلافت مال جد شما بود، سپس از آن شماست اگر مى‏خواهى آن را به شما تحویل بدهم، امام فرمود: اگر خلافت را مى‏خوستم در عدم قبول آن با تو منازعه نمى‏کردم و از تو آن را نمى‏خواستم، زیرا خداوند از اطاعت مخلوقش به من عطا فرموده مانند آن را که با چشم دیدى که چگونه آن دو تصویر به شیر مبدل شدند.ولى جهال بنى آدم از من طاعت ندارند، آنها هر چند در این کار زیانکار شده‏اند ولى خدا را در تدبیر آنها مشیتى است، مرا امرفرموده بر تو اعتراضى نکنم و کارى را که کردم بر تو ننمایم، چنان که به یوسف (ع) نیز درباره پادشاه مصر چنان فرمان داده بود...نگارنده گوید: در این کار ابداً شگفتى نیست، آن مانند مبدل شدن عصاى موسى به اژدهاست. امام (ع) ولایت تکوینى داشت و خدا او را چنین قدرتى داده بود، چنان که عیسى (ع) نیز نظیر آن را انجام داد. در بعضى نقلها دیده‏ام که مأمون به آن حضرت گفت: دعا کنید که آن مرد زنده شود، فرمود: اگر عصاى موسى جادوها را پس مى‏داد، اینها نیز آن مرد را پس مى‏دادند.

شهادت امام رضا (ع)

نقل مشهور درباره شهادت امام رضا (ع) همان است که همگان به آن واقف گردیده‌اند که عبارت است از خوراندن انگورهای مسموم به حضرت از سوی مأمون، چنانکه آمده است: پس از خوردن دانه‌های مسموم انگور، حضرت از جای برخاسته و بی‌تاب شد، مأمون گفت: به کجا می‌روی، فرمود: به جایی که تو مرا فرستادی!اباصلت هروی نقل می‌کند که هنگام شهادت امام رضا (ع) درها را بستم و در حیاط خانه، گریان ایستادم که ناگهان جوانی زیبا چهره که کاملاً شبیه امام رضا (ع) بود، داخل شد، گفتم: چگونه، از درهای بسته داخل شدی، فرمود: خدایی که مرا از مدینه به آنی، به اینجا آورد، مرا وارد خانه دربسته نمود پرسیدم: تو کیستی؟ فرمود: اباصلت، من محمد بن علی فرزند امام رضا (ع) هستم. بلافاصله نزد پدر رفت و مرا امر به همراهی با خود نمود، تا امام هشتم (ع) نظرش به پسرش افتاد، برخاست و با او معانقه کرد، سپس در بستر خوابید و امام جواد (ع) را نزد خود برد.حضرت جواد (ع) خود را بر بدن مبارک امام رضا (ع) افکنده و بر صورت او بوسه می‌زد، امام رضا (ع) اسراری به فرزند می‌آموخت و حضرت جواد (ع) مدام لب‌های امام رضا (ع) را می‌بوسید. در ادامه امام جواد (ع) از میان سینه مبارک حضرت رضا (ع) شئیی شبیه پرنده را بیرون آورده و بلعید و امام‌رضا (ع) جان به جان آفرین تسلیم نمود. در ادامه امام جواد (ع) حضرت را غسل داده و کفن نمود و بر او نماز خواند. سپس تابوت از سقف شکافته به آسمان رفت و بازگشت به گونه‌ای که به ظاهر می نمود غسل و کفنی صورت نگرفته است. 5

بازتاب قتل امام(ع) در زمان مامون

چون به کتابهاى تاریخى مراجعه مى‏کنیم درمى‏یابیم که شهادت امام رضا(ع) به دست مامون به وسیله سم، حتى در زمان مامون نیز امرى معروف و بر سر زبانهاى مردم بود. بطورى که مامون خود شکوه از این اتهام مى‏کرد که چرا مردم او را عامل مسموم کردن امام مى‏پنداشتند! در روایت آمده که هنگام مرگ امام(ع) مردم اجتماع کرده و پیوسته مى‏گفتند که این مرد - یعنى مامون - وى را ترور کرده است. در این باره آنقدر صدا به اعتراض برخاست که مامون مجبور شد محمد بن جعفر، عموى امام، را به سویشان بفرستد و براى متفرق کردنشان بگوید که امام(ع) امروز براى احتراز از آشوب از منزل خارج نمى‏شود. ابن خلدون علت قیام ابراهیم فرزند امام موسى(ع) را آن دانسته که وى مامون را متهم به قتل برادرش مى‏نمود. ابراهیم نیز به اتفاق مورخان به دست مامون مسموم گردید. برادرش نیز زید بن موسى که در مصر شورش کرده بود به دست همین خلیفه مسموم شد. اینکه یعقوبى نوشته که مامون ابراهیم و زید را مورد عفو قرار داد (14) منافاتى با آن ندارد که مدتى بعد با نیرنگ به ایشان سم خورانیده باشد. چه آنان به خونخواهى برادر خود برخاسته بودند و عفو مامون یک ژست ظاهرى مى‏بود. طبق نقل برخى از منابع تاریخى یکى دیگر از برادران امام رضا(ع) به نام احمد بن موسى چون از حیله مامون آگاه شد. همراه سه هزار تن - و به روایتى دوازده هزار - از بغداد قیام کرد. کارگزار مامون در شیراز به نام «قتلغ خان‏» به امر خلیفه با او به مقابله برخاست و پس از کشمکشهایى هم او هم برادرش «محمد عابد» و یارانشان را به شهادت رسانید.در آن ایام برادر دیگر امام رضا(ع) به نام هارون بن موسى همراه با بیست و دو تن از علویان به سوى خراسان مى‏آمد. بزرگ این قافله خواهر امام رضا یعنى حضرت فاطمه(ع) بود . مامون ماموران انتظامى خود را دستور داد تا بر قافله بتازند. آنها نیز همه را مجروح و پراکنده کردند. هارون نیز در این نبرد مجروح شد ولى سپس او را در حالى که بر سر سفره غذا نشسته بود غافلگیر کرده بقتل رساندند. (مى‏گویند حتى به حضرت فاطمه(ع) نیز در ساوه زهر خورانیدند که پس از چند روزى او هم به شهادت رسید.دیگر از قربانیان مامون، برادر دیگر امام(ع) به نام حمزة بن موسى بود. با توجه به این وقایع درمى‏یابیم که مساله شهادت امام به دست مامون در همان ایام نیز امرى شایع میان مردم گردیده بود.

پیشگویى امام(ع) و اجدادش

افزون بر تمام آنچه که گذشت‏یاد این نکته نیز لازم است که امام رضا(ع) شهادتش را بوسیله زهر خود بارها پیشگویى کرده بود. به علاوه، اجداد پاکش نیز سالها پیش از وى رویداد شهادت امام رضا(ع) را خبر داده بودند. مى‏توان روایات وارد شده در این زمینه را به

سه طبقه تقسیم کرد:

 1 - آن دسته از روایات که از زبان پیغمبر(ص) یا ائمه(ع) نقل شده و حاکى از به شهادت رسانیدن امام رضا در طوس است. در این باره پنج‏حدیث وارد شده.

2 - آن دسته از روایات که از خود امام رضا(ع) نقل شده که شهادتش به دست مامون

3- دفنش را در طوس کنار قبر هارون، پیشگویى نموده است.

 

 


نوشته شده در سه شنبه 89/11/12ساعت 6:37 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

امام حسن علیه السلام

شهادت مظلومانه امام مجتبى علیه السلام

مشهور میان مورخان و علماى مسلمان این است که امام مجتبى(ع) بر اثر زهرى که از سوى معاویة بن‏ابى‏سفیان توسط جعده به آن حضرت خورانیده شد، در روز پنج‏شنبه 28 صفر سال پنجاهم هجرت در سن 48 سالگى به شهادت رسید. همان طورى که شیخ مفید(ره) متوفاى قرن پنجم، سال‏413 هجرى، و مفسر ادیب و توانمند شیخ طبرسى(ره) در قرن ششم سال 548 هجرى در دو کتاب خود و علامه بزرگوار حلى در قرن هشتم سال‏726 هجرى بر آن تصریح کرده‏اند. مرحوم شیخ طبرسى - روایتى را از طبرانى نقل مى‏کند و مى‏گوید:
 «ایشان در کتاب «معجمه‏» نوشته است: امام مجتبى(ع) در ماه ربیع‏الاول سال‏49 هجرى به وسیله زهر به شهادت رسیده است.» و در این جا قول سومى وجود دارد و آن این که: «امام حسن(ع) در روز پنجشنبه، هفتم ماه صفر سال پنجاه هجرى رحلت نموده است.»مرحوم علامه مجلسى این قول را به شیخ ابراهیم کفعمى صاحب مصباح و بلد الامین نسبت داده است. ابن قتیبه دینورى مى‏گوید: چیزى از رحلت امام مجتبى(ع) نگذشت که معاویه اقدام به گرفتن بیعت از مردم شام براى پسرش یزید کرد و این را طى بخشنامه‏اى به همه جهان اسلام اعلام نمود.   مراسم کفن و دفن آن گاه که امام حسن(ع) دار فانى را وداع گفت، عباس بن‏على(ع)، عبدالرحمن بن‏جعفر و محمد بن‏عبدالله بن‏عباس به کمک امام حسین(ع) شتافتند و آن حضرت با کمک آنان جنازه برادر را غسل داد، حنوط کرد و کفن نمود، آن گاه به مصلا (جایگاه خاص، جهت نماز گزاردن بر مردگان) که در نزدیکى مسجد النبى بود منتقل نمودند، که آن مصلا را «بلاطه‏» مى‏نامیدند. در آن جا بر جنازه آن حضرت نماز گزاردند، سپس جنازه را جهت تجدید عهد و دفن، نزدیک مزار رسول خدا(ص) بردند.  ممانعت از دفن در حرم پیامبر  فرماندار مدینه، مروان بن‏حکم به همراه آشوبگران جلو آمدند و فریاد برآوردند: شما مى‏خواهید حسن بن‏على را در کنار پیامبر دفن کنید؟ از طرف دیگر عایشه سوار بر استر به جمعشان پیوست و فریاد زد: چگونه مى‏شود کسى را که من هرگز او را دوست ندارم، به میان خانه من داخل کنید. مروان گفت: آیا سزاوار است عثمان در دورترین نقطه مدینه در قبرستان دفن شود و حسن بن‏على در جوار پیامبر خدا(ص) هرگز نمى‏شود، من شمشیر به دست مى‏گیرم و حمله مى‏کنم و ممانعت‏خواهم نمود.عده‏اى از امویان و آشوبگران به دنبال بهانه بودند و مى‏خواستند فتنه‏اى به پا کنند که امام حسین(ع) با بردبارى جنازه برادرش را به سوى بقیع برگرداند و بنى‏هاشم را آرام نمود و در جوار جده‏اش فاطمه بنت اسد در بقیع دفن نمود و از خون‏ریزى و فتنه به همان وضعى که امام مجتبى(ع) وصیت نموده بود جلوگیرى کرد. امام حسین(ع) رو به مروان کرد و فرمود: اگر برادرم وصیت کرده بود که در کنار جدش پیامبر(ص) دفن شود، مى فهمیدى که تو کوچک‏تر از آنى که بتوانى ما را برگردانى و جلو دفن جنازه او را در میان حرم پیامبر(ص) بگیرى.ابن‏شهر آشوب مى‏افزاید: به هنگام بردن جنازه امام مجتبى(ع) به سوى بقیع غرقد، افراد شرور و پست‏به پشتیبانى امویان به جنازه آن بزرگوار تیراندازى کردند، به طورى که هنگام دفن هفتاد تیر از بدن آن حضرت جدا نمودند. عایشه به هنگام دفن امام مجتبى(ع).ابن‏عباس(ره) خطاب به عایشه (در حالى که چهل سوار در اطرافش بودند) گفت: «واسو اتاه فیوما على بغل و یوما على جمل، تریدین ان تطفئى نورالله و تقاتلى اولیاءالله ارجعى فقد کفیت الذى تخافین و بلغت ما تحبین و الله منتصر لاهل البیت و لو بعد حین چه بیچارگى و بدبختى! امروز سوار بر استر شدى و یک روز سوار بر شتر گشتى (اشاره به جنگ جمل). تو مى‏خواهى نور خدا را خاموش کنى و با اولیاى خدا بجنگى. برگرد، آنچه دیگران مى‏خواستند انجام دادى و ماموریت‏خویش را به پایان رساندى، خداوند اهل بیت(علیهم السلام) را یارى خواهد کرد، گرچه زمانى بگذرد...» و بعضى سخن ابن‏عباس را چنین نقل کرده‏اند: «جملت و بغلت و لو عشت لفیلت!» آن روز سوار بر شتر گشتى و امروز بر استر سوارى، و اگر زنده بمانى [براى مبارزه با نور خدا و اهل بیت] بر فیل نیز سوار خواهى گشت. و در قسمت‏هایى از زیارات جامعه، خطاب به امامان معصوم(علیهم السلام) ماجراى شهادت آن بزرگوار را از زبان امام صادق(ع) چنین نقل مى‏کند:«یا موالى... انتم بین صریع فى المحراب قد فلق السیف هامته و شهید فوق الجنازة قد شکت‏بالسهام اکفانه [اکفانه بالسهام]...; اى سروران من...! شما کسانى هستید که بعضى جسدتان در میان محراب عبادت در حالى که فرقتان شکافته بود، به شهادت رسیدید و بعضى از شما شهیدى هستید که دشمنان اسلام بر جنازه شما تیراندازى کردند، به طورى که کفنتان سوراخ سوراخ گردید..در روایت فوق، ابتدا اشاره به نحوه شهادت على بن‏ابى‏طالب(ع) شده است و سپس ماجراى تیرباران شدن جنازه امام مجتبى(ع) را بیان مى‏کند و در ادامه آن، ماجراى شهادت امام حسین(ع) و دیگر ائمه را بیان مى‏دارد. انعکاس شهادت امام مجتبى(ع) شهادت مظلومانه سبط اکبر رسول خدا(ص) پرده نفاق را از چهره کریه معاویه کنار زد; پرده نفاقى که ذوالفقار امیرمؤمنان(ع) در صحراى صفین قادر بر دریدن آن نگردید. شهادت امام مجتبى(ع) کارى کرد که عمرو بن‏نعجة گفت: «رحلت‏حسن بن‏على[ع] اولین خاک ذلت و خوارى بود که بر سر عرب پاشید و سیاه‏بختش گردانید.» الف) واکنش مردمامام باقر(ع) نسبت‏به انعکاس شهادت آن بزرگوار فرمود: «مکث الناس یبکون على الحسن بن‏على و عطلت الاسواق; به هنگام شهادت امام مجتبى(ع) مردم گریه و زارى داشتند، حزن آنان را فرا گرفت و عزادارى نمودند و بازارها را تعطیل کردند.» ب) حضور همگانى جهم بن‏ابى‏جهم مى‏گوید: چون امام حسن مجتبى(ع) رحلت نمود، بنى‏هاشم همگى بسیج گردیدند و به تمام شهرها و روستاهاى اطراف مدینه که در آن‏ها، انصار زندگى مى‏کردند رفتند و خبر شهادت آن حضرت را با حزن و اندوه اعلان داشتند، به مجرد شنیدن خبر رحلت آن بزرگوار، زن و مرد، کوچک و بزرگ همگى در تشییع جنازه شرکت نمودند، به طورى که بر اثر کثرت جمعیت در میان بقیع اگر سوزن به روى زمین مى‏افتاد به زمین نمى‏رسید. پ) مردم مکه و مدینه ابن ابى‏نجیح مى‏گوید: «در مکه معظمه و مدینه منوره یک هفته عزاى عمومى بود و همه مردم اعم از زنان، مردان و فرزندان خردسال، در فقدان آن حضرت اشک مى‏ریختند.» ت) مردم بصرهابوالحسن مدائنى مى‏نویسد: عبدالله بن‏سلمه جهت رساندن خبر رحلت جانگداز امام مجتبى(ع) براى زیاد بن‏ابیه وارد بصره شد، که به محض پخش خبر شهادت آن حضرت، آه و ناله مردم بلند شد. ابوبکر برادر زیاد مریض بود، چون صداى گریه مردم را شنید از همسرش میسه بنت‏شحام پرسید: چه خبر شده؟ با بى‏پروایى گفت: «حسن بن‏على درگذشت و مردم از دست او آسوده شدند!»ابوبکر با خشم و ناراحتى گفت: «ساکت‏باش! واى بر تو! خداى سبحان او را از شر بسیارى آسوده کرد، و لیکن مردم با فقدان او خیر بسیارى را از دست دادند، خداوند حسن بن‏على را رحمت کند) همسر معاویه ابن قتیبه نیز مى‏نویسد: «خبر رحلت امام مجتبى(ع) چون به معاویه رسید، او و بعضى از همراهانش سجده شکر به جا آوردند و تکبیر گفتند، و لیکن فاخته همسر معاویه سخت ناراحت گردید و معاویه را بر شادمانى‏اش نکوهش نمود و فریادش به «انا لله و انا الیه راجعون‏» بلند شد». ج) معاویه و یارانش در آن زمان عبدالله بن‏عباس در شام به سر مى‏برد، چون خبر خوشحالى معاویه را در رحلت امام مجتبى(ع) شنید بر او داخل شد و چون بر زمین نشست، معاویه گفت: حسن بن‏على مرد و هلاک گردید! عبدالله گفت: بلى، آن‏گاه چند مرتبه تکرار کرد: «انا لله و انا الیه راجعون‏» سپس گفت: معاویه! شنیدم اظهار خوشحالى و شادمانى کرده‏اى! آگاه باش! قسم به خدا با مرگ حسن بن‏على هرگز قبر تو پر نمى‏گردد و کوتاهى عمر با برکت او بر عمر تو نمى‏افزاید. او رحلت نمود و حال آنکه وجودش بهتر از تو بود. اگر امروز ما گرفتار فقدان آن وجود مبارک شده‏ایم، قبلا به چنین مصیبتى در رحلت رسول خدا(ص) مبتلا گشته بودیم، و لیکن خداوند سبحان با تعیین جانشین نیکو، آن را جبران نمود. در این هنگام عبدالله فریادى برآورد و گریه زیادى کرد به طورى که هر کس در آن جا بود تحت تاثیر قرار گرفت و اشکش جارى گشت، حتى معاویه خبیث هم گریان شد.راوى گفت: «هرگز مانند آن روز، مجلسى را چنان متاثر و گریان ندیدم.» چ) بنى‏هاشم در مدینه منوره حاکم در مستدرک مى‏نویسد: «چون امام حسن مجتبى(ع) در گذشت، زنان بنى‏هاشم یک ماه در سوگ آن حضرت عزادارى و نوحه سرایى نمودند.»عبیده بنت نائل از عایشه بنت‏سعد نقل مى‏کند: «زنان بنى‏هاشم به مدت یک سال براى حسن بن‏على عزادارى کردند.» 

 


نوشته شده در سه شنبه 89/11/12ساعت 5:18 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

شهادت یا رحلت حضرت رسول صلی الله علیه و آله!؟
إستشهاد الرسول أو قتله بالسم؟!

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ. آل عمران ایه ???
محمد [ص‏] فقط فرستاده خداست‏؛ و پیش از او، فرستادگان دیگرى نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمى‏گردید؟ [و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟] و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضررى نمى‏زند؛ و خداوند بزودى شاکران [و استقامت‏کنندگان‏] را پاداش خواهد داد. یکی از مظلومیتهای حضرت رسول این است که معمولا به کیفیت شهادت ایشان توجه نمیشود. و معمولا میگویند رحلت حضرت رسول !!! این هفته قصد داریم در رابطه با کیفیت شهادت و قاتلین آن حضرت صحبت کنیم:کتابهای سیره و حدیث مرگ رسول خدا بوسیله سم را تایید کرده اند و آن را با احادیث متواتر ذکر کرده اند از جمله:ابن سعد میگوید در روایتی آمده است: پیامبر ص مسموم درگذشت و شصت و سه ساله بود. این قول ابن عبده است. (
?) شیخ مفید میگوید: او در مدینه روز دوشنبه دوشب باقیمانده از ماه صفر در سال دهم هجری درگذشت درحالیکه شصت و سه سال داشت. (?) علامه حلی شهادت رسول خدا را به وسیله سم ذکر میکند. (?) در کتاب جامع الرواه آمده است: پیامبر ص در مدینه مسموم درگذشت.(?) شیخ طوسی میگوید: رسول خدا دو شب باقیمانده از ماه صفر در سال دهم هجری مسموم درگذشت. (?) بیهقی از عبدالله بن مسعود روایت کرده است که وی گفت: اگر ?بار قسم بخورم که رسول خدا کشته شده اشت برایم محبوبتر است از اینکه یکبار قسم بخورم که او کشته نشده است به جهت اینکه خداوند او را پیامبر شهید قرار داده است. (?) حاکم نیشابور کشته شدن رسول خدا را تایید کرده است. آنجا که میگوید: شعبی گفته است: بخدا قسم رسول خدا و ابوبکر با سم کشته شدند و عمر و عثمان و علی بن ابیطالب با شمشیر کشته شدند و حسن بن علی با سم و حسین بن علی با شمشیر کشته شد. (?) ابن مسعود کشته شدن پیامبر در سنه ?? هجری تایید و تاکید کرده است. (?) رسول خدا ص فرمود: هیچ پیامبری یا وصی او نیست مگر آنکه شهید میشود. (?) و همچنین فرمودند: هیچ کس از ما (اهل بیت) نیست مگر آنکه مسموم یا مقتول خواهد بود. (??) پس شهادت حضرت رسول توسط سم قطعی است. ولی چه کسی و در چه زمانی ایشان را به شهادت رسانده اند؟؟؟                       زمان شهادت حضرت رسول صلی الله علیه و آله

ظاهرا بیشترین فاصله ای را که بین فرمان حمله به شام به رهبری اسامه و شهادت حضرت رسول بیان شده است دو هفته است. (المغازی واقدی ج?ص???) به دلیل زیاد بودن روایات در این زمینه بنده به بیان مصادر کفایت میکنم: الطبقات الکبری ابن سعد جلد دوم و سیره ابن هشام و انساب الاشراف جلد اول و عیون الاثر جلد دوم.در تمامی این مصادر فاصله ?? الی ?? روز فاصله بین دستور حمله به شام و شهادت بیان شده است. شهادت ایشان در سال ?? هجری و در سن شصت و سه سالگی بوده است. اولا:از آنجایی که حضرت رسول ص همانطور که گفتم از شهادت قریب الوقوع خودشان در غدیر خبر داده بودند. ثانیا:فاصله زمانی زیادی بین غدیر و دستور حمله به شام به رهبری اسامه نبوده است. ثالثا: سرزمین شام در فاصله دوری از مدینه قرار داشت. رابعا: در غدیر علی علیه السلام به عنوان جانشین معرفی شده بود. ابوبکر و عمر و دیگران اطرافیان از پیوستن به سپاه اسامه سر باز زدند تا بتوانند به طور سری به گونه ای که رسوا نشوند از دست پیامبر ص خلاص شوند و نقشه های شوم خود را در بعد از شهادت حضرت اجرا کنند. عایشه و اطرافیان او قاتل حضرت رسول ص روایت شده است: پس بیهوش شد و چون به هوش آمد زنها به او دارو خوراندند در حالی که او روزه دار بود. (الطبقات الکبری ج?ص???) در دو روایت بخاری و مسلم از عایشه آمده است: ما به رسول خدا در هنگام بیماری اش دارو دادیم پس شروع کرد به اشاره کردن به ما که به من دارو ندهید.گفتیم: (مسئله ای نیست) هر بیماری از دارو متنفر است. در بعضی روایات اینچنین آمده: (اهمیتی ندهید) کراهیت مریض از دواست!اندکی بعد پیامبر فرمود: هرکس در خانه است در برابر چشم من باید دارو بخورد بجز عمویم عباس که در کنار شما حضور نداشت. (??) اولا: مگر اطاعت حضرت رسول در هر حالی طبق نص قرآن واجب نشده است ؟ مگر قرآن نفرموده: که پیامبر ص از روی هوی و هوس سخن نمیگوید ؟ پس چرا وقتی حضرت خواستند که به او دارو (سم) را ندهند عایشه اطاعت نکرد و بلکه خلاف دستور حضرت عمل کرد ؟ انگار عایشه نیز مانند عمر خیال کرده بود که پیامبر ص نعوذبالله هذیان میگوید !!! آیا رسول خدا ص فایده دارو را نمی دانست و آنها میدانستند ؟ و آیا پیامبر مصلحت خود را تشخیص نمیداد و آنها تشخیص میدادند ؟ثانیا: جمله آخر حضرت (همه اهل خانه در برابر چشم من از این دارو بخورند) اشاره به این دارد حضرت میدانستند که آن دارو نبوده است بلکه سم بوده است که میخواستند توسط آن حضرت را بکشند. لهذا منظور حضرت اینچنین بوده است: اگر دارو بوده است از آن بخورید!!! ولی خودشان میدانستند که دارو نبود و از آن نخوردند. در الطب النبوی ابن جوزی ج?ص?? میگوید: به او دوا خوراندند در حالیکه بیهوش بود و چون به هوش آمد فرمود: چه کسی با من چنین کرد. این کار زنهائی است که از آنجا آمده اند و با دست به سوی حبشه اشاره کرد. و در روایات صحیح آمده که عایشه و حفصه حبشی بودند. این یک افشاگری از سوی رسول خداست که او را به روشی که زنان حبشیه به شوهرانشان سم میخوراندند مسموم کرده اند. سم حبشه نیز معروف و مشهور بوده است و بعضی از حبشیها متخصص در سحر و شعبده و انواع سم بوده اند. عبدالصمد بن بشیر از امام صادق علیه السلام روایت کرده که آنحضرت فرمود: میدانید پیامبر ص درگذشت یا کشته شد همانطور که خدا میفرماید: (اگر او درگذرد یا کشته شود به جاهلیت باز میگردید.) او قبل از مرگ مسموم شد. آن دو زن (عایشه و حفصه) به او سم نوشاندند. (??) و در روایت دیگر آمده است: عایشه و حفصه به او سم نوشاندند. (??) و علامه مجلسی میگوید: احتمال داردکه هر دو سم در شهادت پیامبر مؤثر بوده اند.(??) منظور علامه از دو سم یکی سم خیبر است و دیگری سمی که در روزهای آخر حیاتش به او نوشاندند. سران رژیم غاصب (ابوبکر و عمر و دخترانشان و...) برای اینکه اسم آنها به عنوان قاتلین حضرت رسول در جامعه پخش نشود به دست و پا افتادند و صحنه را غبار آلود کردند و گفتند: درست است که رسول خدا مسموم شده اما این اثر سم خیبر در سال هفتم هجری بوده است که اینک او را از پای درآورده است!!! البته هیچ عاقلی چنین بهانه واهی را نمی پذیرد زیرا رسول خدا در سال ??هجری کشته شده و حادثه خیبر در سال هفتم اتفاق افتاده است !!! از آن گذشته رسول خدا ص از مسمومیت طعام خیبر توسط جبرئیل آگاه شد و از آن نخورد. عایشه نیز از آن واقعه عبرت گرفت وخوردن سم را به اختیار خود پیامبر نگذاشت بلکه به زور آن را به حضرت خوراند. پس قطعا شهادت حضرت به خاطر آخرین سم که توسط عایشه به او خورانده شد و حضرت به خاطر ضعف نتوانستند مقاومت کنند و به شهادت رسیدند.  اسناد: ?-المجدد فی الانساب. محمد بن محمد علوی ص?
?-المقنعه شیخ مفید ص??? و منتهی المطلب حلی ج?ص??? ?-منتهی المطلب حلی ج? ص???
?-جامع الرواه محمد علی اردبیلی ج?ص??? ?-تهذیب الاحکام ج?ص? و بحار الانوار ج??ص???
?-السیره النبویه ابن کثیر دمشقی ج?ص??? ?-المستدرک. ج?ص?? ?-السیره نبویه ابن کثیر ج?ص??? و البدایه و النهایه ج?ص???و????-بصائر الدرجات ص???و بحارالانوار ج??ص???و ج??ص??? ??-کفایه الاثر-خراز قمی ص ??? و وسائل الشیعه ج??ص? و بحارالانوار ج??ص? و من لایحضره الفقیه ج?ص?? ??-سنن البخاری ج?ص?? و ج?ص?? و سنن مسلم ج? ص ??و???- تاریخ طبری ج?ص??? ??-تفسیرالعیاشی ج?ص??? و بحارالانوار ج??ص???وج??ص?? ??-بحارالانوار ج??ص??? ??-بحارالانوار ج??ص???

                                    به امید ظهور منتقم حضرت زهرا سلام الله علیها

 


نوشته شده در سه شنبه 89/11/12ساعت 4:39 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >

Design By : Pichak