سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























خاطرات من

 دعای اول

وَ کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ إِذَا ابْتَدَأَ بِالدُّعَاءِ بَدَأَ بِالتَّحْمِیدِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ، فَقَال :

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ بِلَا أَوَّلٍ کَانَ قَبْلَهُ، وَ الْآخِرِ بِلَا آخِرٍ یَکُونُ بَعْدَهُ الَّذِی قَصُرَتْ عَنْ رُؤْیَتِهِ أَبْصَارُ النَّاظِرِینَ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ الْوَاصِفِینَ. ابْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ الْخَلْقَ ابْتِدَاعاً، وَ اخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِیَّتِهِ اخْتِرَاعاً. ثُمَّ سَلَکَ بِهِمْ طَرِیقَ إِرَادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فِی سَبِیلِ مَحَبَّتِهِ، لَا یَمْلِکُونَ تَأْخِیراً عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَیْهِ، وَ لَا یَسْتَطِیعُونَ تَقَدُّماً إِلَى مَا أَخَّرَهُمْ عَنْهُ. وَ جَعَلَ لِکُلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتاً مَعْلُوماً مَقْسُوماً مِنْ رِزْقِهِ، لَا یَنْقُصُ مَنْ زَادَهُ نَاقِصٌ، وَ لَا یَزِیدُ مَنْ نَقَصَ مِنْهُمْ زَائِدٌ. ثُمَّ ضَرَبَ لَهُ فِی الْحَیَاةِ أَجَلًا مَوْقُوتاً، وَ نَصَبَ لَهُ أَمَداً مَحْدُوداً، یَتَخَطَّى إِلَیْهِ بِأَیَّامِ عُمُرِهِ، وَ یَرْهَقُهُ بِأَعْوَامِ دَهْرِهِ، حَتَّى إِذَا بَلَغَ أَقْصَى أَثَرِهِ، وَ اسْتَوْعَبَ حِسَابَ عُمُرِهِ، قَبَضَهُ إِلَى مَا نَدَبَهُ إِلَیْهِ مِنْ مَوْفُورِ ثَوَابِهِ، أَوْ مَحْذُورِ عِقَابِهِ، لِیَجْزِیَ الَّذِینَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَ یَجْزِیَ الَّذِینَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى. عَدْلًا مِنْهُ، تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ، وَ تَظاَهَرَتْ آلَاؤُهُ، لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْأَلُونَ. وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَوْ حَبَسَ عَنْ عِبَادِهِ مَعْرِفَةَ حَمْدِهِ عَلَى مَا أَبْلَاهُمْ مِنْ مِنَنِهِ الْمُتَتَابِعَةِ، وَ أَسْبَغَ عَلَیْهِمْ مِنْ نِعَمِهِ الْمُتَظَاهِرَةِ، لَتَصَرَّفُوا فِی مِنَنِهِ فَلَمْ یَحْمَدُوهُ، وَ تَوَسَّعُوا فِی رِزْقِهِ فَلَمْ یَشْکُرُوهُ. وَ لَوْ کَانُوا کَذَلِکَ لَخَرَجُوا مِنْ حُدُودِ الْإِنْسَانِیَّةِ إِلَى حَدِّ الْبَهِیمِیَّةِ فَکَانُوا کَمَا وَصَفَ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ «إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا.» وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى مَا عَرَّفَنَا مِنْ نَفْسِهِ، وَ أَلْهَمَنَا مِنْ شُکْرِهِ، وَ فَتَحَ لَنَا مِنْ أَبْوَابِ الْعِلْمِ بِرُبُوبِیَّتِهِ، وَ دَلَّنَا عَلَیْهِ مِنَ الْإِخْلَاصِ لَهُ فِی تَوْحِیدِهِ، وَ جَنَّبَنَا مِنَ الْإِلْحَادِ وَ الشَّکِّ فِی أَمْرِهِ. حَمْداً نُعَمَّرُ بِهِ فِیمَنْ حَمِدَهُ مِنْ خَلْقِهِ، وَ نَسْبِقُ بِهِ مَنْ سَبَقَ إِلَى رِضَاهُ وَ عَفْوِهِ. حَمْداً یُضِی‏ءُ لَنَا بِهِ ظُلُمَاتِ الْبَرْزَخِ، وَ یُسَهِّلُ عَلَیْنَا بِهِ سَبِیلَ الْمَبْعَثِ، وَ یُشَرِّفُ بِهِ مَنَازِلَنَا عِنْدَ مَوَاقِفِ الْأَشْهَادِ، یَوْمَ تُجْزَى کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ، یَوْمَ لَا یُغْنِی مَوْلًى عَنْ مَوْلًى شَیْئاً وَ لَا هُمْ یُنْصَرُونَ. حَمْداً یَرْتَفِعُ مِنَّا إِلَى أَعْلَى عِلِّیِّینَ فِی کِتَابٍ مَرْقُومٍ یَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ. حَمْداً تَقَرُّ بِهِ عُیُونُنَا إِذَا بَرِقَتِ الْأَبْصَارُ، وَ تَبْیَضُّ بِهِ وُجُوهُنَا إِذَا اسْوَدَّتِ الْأَبْشَارُ. حَمْداً نُعْتَقُ بِهِ مِنْ أَلِیمِ نَارِ اللَّهِ إِلَى کَرِیمِ جِوَارِ اللَّهِ. حَمْداً نُزَاحِمُ بِهِ مَلَائِکَتَهُ الْمُقَرَّبِینَ، وَ نُضَامُّ بِهِ أَنْبِیَاءَهُ الْمُرْسَلِینَ فِی دَارِ الْمُقَامَةِ الَّتِی لَا تَزُولُ، وَ مَحَلِّ کَرَامَتِهِ الَّتِی لَا تَحُولُ. وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اخْتَارَ لَنَا مَحَاسِنَ الْخَلْقِ، وَ أَجْرَى عَلَیْنَا طَیِّبَاتِ الرِّزْقِ. وَ جَعَلَ لَنَا الْفَضِیلَةَ بِالْمَلَکَةِ عَلَى جَمِیعِ الْخَلْقِ، فَکُلُّ خَلِیقَتِهِ مُنْقَادَةٌ لَنَا بِقُدْرَتِهِ، وَ صَائِرَةٌ إِلَى طَاعَتِنَا بِعِزَّتِهِ. وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَغْلَقَ عَنَّا بَابَ الْحَاجَةِ إِلَّا إِلَیْهِ، فَکَیْفَ نُطِیقُ حَمْدَهُ أَمْ مَتَى نُؤَدِّی شُکْرَهُ لَا، مَتَى. وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی رَکَّبَ فِینَا آلَاتِ الْبَسْطِ، وَ جَعَلَ لَنَا أَدَوَاتِ الْقَبْضِ، وَ مَتَّعَنَا بِأَرْوَاحِ الْحَیَاةِ، وَ أَثْبَتَ فِینَا جَوَارِحَ الْأَعْمَالِ، وَ غَذَّانَا بِطَیِّبَاتِ الرِّزْقِ، وَ أَغْنَانَا بِفَضْلِهِ، وَ أَقْنَانَا بِمَنِّهِ. ثُمَّ أَمَرَنَا لِیَخْتَبِرَ طَاعَتَنَا، وَ نَهَانَا لِیَبْتَلِیَ شُکْرَنَا، فَخَالَفْنَا عَنْ طَرِیقِ أَمْرِهِ، وَ رَکِبْنَا مُتُونَ زَجْرِهِ، فَلَمْ یَبْتَدِرْنَا بِعُقُوبَتِهِ، وَ لَمْ یُعَاجِلْنَا بِنِقْمَتِهِ، بَلْ تَأَنَّانَا بِرَحْمَتِهِ تَکَرُّماً، وَ انْتَظَرَ مُرَاجَعَتَنَا بِرَأْفَتِهِ حِلْماً. وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی دَلَّنَا عَلَى التَّوْبَةِ الَّتِی لَمْ نُفِدْهَا إِلَّا مِنْ فَضْلِهِ، فَلَوْ لَمْ نَعْتَدِدْ مِنْ فَضْلِهِ إِلَّا بِهَا لَقَدْ حَسُنَ بَلَاؤُهُ عِنْدَنَا، وَ جَلَّ إِحْسَانُهُ إِلَیْنَا وَ جَسُمَ فَضْلُهُ عَلَیْنَا فَمَا هَکَذَا کَانَتْ سُنَّتُهُ فِی التَّوْبَةِ لِمَنْ کَانَ قَبْلَنَا، لَقَدْ وَضَعَ عَنَّا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ، وَ لَمْ یُکَلِّفْنَا إِلَّا وُسْعاً، وَ لَمْ یُجَشِّمْنَا إِلَّا یُسْراً، وَ لَمْ یَدَعْ لِأَحَدٍ مِنَّا حُجَّةً وَ لَا عُذْراً. فَالْهَالِکُ مِنَّا مَنْ هَلَکَ عَلَیْهِ، وَ السَّعِیدُ مِنَّا مَنْ رَغِبَ إِلَیْهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ بِکُلِّ مَا حَمِدَهُ بِهِ أَدْنَى مَلَائِکَتِهِ إِلَیْهِ وَ أَکْرَمُ خَلِیقَتِهِ عَلَیْهِ وَ أَرْضَى حَامِدِیهِ لَدَیْهِ حَمْداً یَفْضُلُ سَائِرَ الْحَمْدِ کَفَضْلِ رَبِّنَا عَلَى جَمِیعِ خَلْقِهِ. ثُمَّ لَهُ الْحَمْدُ مَکَانَ کُلِّ نِعْمَةٍ لَهُ عَلَیْنَا وَ عَلَى جَمِیعِ عِبَادِهِ الْمَاضِینَ وَ الْبَاقِینَ عَدَدَ مَا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ مِنْ جَمِیعِ الْأَشْیَاءِ، وَ مَکَانَ کُلِّ وَاحِدَةٍ مِنْهَا عَدَدُهَا أَضْعَافاً مُضَاعَفَةً أَبَداً سَرْمَداً إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ. حَمْداً لَا مُنْتَهَى لِحَدِّهِ، وَ لَا حِسَابَ لِعَدَدِهِ، وَ لَا مَبْلَغَ لِغَایَتِهِ، وَ لَا انْقِطَاعَ لِأَمَدِهِ حَمْداً یَکُونُ وُصْلَةً إِلَى طَاعَتِهِ وَ عَفْوِهِ، وَ سَبَباً إِلَى رِضْوَانِهِ، وَ ذَرِیعَةً إِلَى مَغْفِرَتِهِ، وَ طَرِیقاً إِلَى جَنَّتِهِ، وَ خَفِیراً مِنْ نَقِمَتِهِ، وَ أَمْناً مِنْ غَضَبِهِ، وَ ظَهِیراً عَلَى طَاعَتِهِ، وَ حَاجِزاً عَنْ مَعْصِیَتِهِ، وَ عَوْناً عَلَى تَأْدِیَةِ حَقِّهِ وَ وَظَائِفِهِ. حَمْداً نَسْعَدُ بِهِ فِی السُّعَدَاءِ مِنْ أَوْلِیَائِهِ، وَ نَصِیرُ بِهِ فِی نَظْمِ الشُّهَدَاءِ بِسُیُوفِ أَعْدَائِهِ، إِنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیدٌ. 

ستایش خدای ـ عزّوجل ـ

ستایش برای خداست؛ آن نخستینِ بی‌آغاز و آن واپسینِ بی‌انجام.او که دیده‌ی بینندگان از دیدنش فرو مانَد، و اندیشه‌ی وصف کنندگان ستودنش نتواند.آفریدگان را به قدرت خود آفرید، و به خواستِ خویش بر آنان جامه‌ی هستی پوشید.آن‌گاه ایشان را به راهی که می‌خواست رهسپار کرد، و به جاده‌ی محبّت خود روان گردانید. آفریدگان نتواند از حدّی که خدا برایشان مقرّر ساخته است، قدمی پیش و پس بگذارند.برای هر یک از آنان روزی‌ام معلوم و به اندازه قرار داده است؛ آن گونه که هیچ کس نتواند از آن کس که خدا فراوان به او داده، چیزی بکاهد، و به آن کس که اندک به او بخشیده، چیزی بیفزاید.سپس برای زندگی‌اش پایانی مشخص و زمانی معیّن قرار داد که با روزهای عمرش به سوی آن گام بر می‌دارد، و با سال‌های روزگار خویش بدان نزدیک می‌شود؛ تا چون واپسین گام‌ها را بردارد و عمرش به سرآید، جان او را بستاند و به سوی پاداش بسیار یا عذاب وحشت‌بار خود روان سازد، «تا آنان را که بد کرده‌اند، به سبب کردارشان، سزا دهد، و آنان را که نیکی کرده‌اند، جزا بخشد»؛و این، نشانِ دادگری اوست. نام‌های او پاک و بی‌نقص است، و نعمت‌هایش بر همه آشکار. «از آنچه می‌کند، باز خواست نشود، در حالی که آنان بازخواست شوند.» ستایش برای خداست که اگر در برابر آن همه نعمتِ پیاپی که بر بندگانش فرستاد، ستایش خود را به ایشان نمی‌آموخت، از نعمت‌هایش بهره می‌جستند و او را سپاس نمی‌گفتند، و از روزی‌اش گشایش می‌یافتند و شکرانه‌ی آن را به جا نمی‌آوردند.در این صورت، از مرزهای انسانی برون می‌افتادند و در وادی حیوانی پای می‌نهادند، و آن گونه می‌شدند که خدا در کتاب استوار خودفرمود: «آنان مثل چارپایانند، نه بیش‌تر، بلکه از چارپایان نیز گمراه‌تر.»ستایش برای خداست که خود را به ما شناسانید، و شیوه‌ی سپاسگزاریِ از خود را به ما آموخت، و درهای علم به پروردگاری‌اش را به روی ما گشود، و ما را به اخلاص ورزیدن در توحیدِ‌خود رهنمون ساخت، و از شک و ناباوری نگاه داشت.ستایش که با آن در حلقه‌ی ستایشگرانش درآییم، و به یاری آن پیشی گیریم از همه‌ی آنان که در طلب خشنودی و بخشایش او پیش افتاده‌اند.ستایشی که به سبب آن، تیرگی‌های برزخ بر ما آشکار، و راه رستاخیز هموار شود، و در روزی که «هر کس به سزای خود برسد و بر کسی ستم نرود»، و در «روزی که هیچ دوستی به کار دوستِ خود نیاید و هیچ کس به یاری دیگری نشتابد»، ما در پیشگاه گواهان (فرشتگان و پیامبران و امامان ـ علیهم السّلام ـ ) بلند مرتبه شویم.ستایشی نوشته شده در کارنامه‌ی ما که تا «اعلی علّیّین» بالا رود و فرشتگان مقرّب خدا بر آن گواهی دهند.ستایشی که در روز خیره شدن چشم‌ها از ترس قیامت، دیدگان ما بدان روشنی گیرد، و آن گاه که عدهّ‌ای سیه‌روی گردند، ما بدان رو سپید شویم.ستایشی که ما را از آتش دردناک خدا برهاند و در کنار بخششِ همواره‌اش بنشاند.ستایشی که ما را با فرشتگانِ مقرّب او همنشین سازد، و در سرای جاویدی که پیوسته باقی است، و در جایگاه پُر نعمتی که هرگز دگرگون نشود، ما را با پیامبرانی که فرستاده همدوش و همنفس گرداند.ستایش برای خداست؛ او که زیبایی‌های آفرینش را برای ما برگزید، و روزی‌های پاک و نیکو را به سوی ما روان گردانید،و ما را بر همه‌ی آفریدگان برتری بخشید و بر آنان چیرگی داد. پس اینک هر آفریده‌ای به توانایی او فرمانبردار ماست. و به یاری او در اطاعت ما ناچار.ستایش برای خداست که دَرِ نیاز را، جز به درگاه خویش، از همه سو بر ما بست؛ حالا چگونه سپاس او را گزاریم؟ کی توانیم از عهده‌ی شکرش به درآییم؟ نه، کی توانیم؟ستایش برای خداست؛ او که در پیکر ما ابزارهایی برای گشودن و بستنِ اندام‌ها نهاد، و ما را از نیروی زندگی بهره‌مندی داد، و اندام‌هایی برای کار و تلاش در ما پدید آورد، و از خوردنی‌های پاک و گوارا روزی‌مان کرد، و با فضل و بخشش خود ما را توانگر ساخت. و با نعمت خویش سرمایه‌مان بخشید.آنگاه ما را به کارهای فرمان داد تا فرمانبرداری‌مان را بسنجد، و از کارهایی نهی فرمود تا سپاسگزاری‌مان را بیازماید. پس از آن، چون از فرمانش سرپیچیدیم و بر مرکب نافرمانی‌اش نشستیم، در کیفر دادنِ ما عجله نکرد و در انتقام گرفتن از ما شتاب نورزید، بلکه از سَرِ بزرگواری، با رحمت خود با ما مدارا کرد، و از روی بردباری، با مهربانی مهلتمان داد و بازگشتِ ما را به انتظار نشست.ستایش برای خداست که ما را به راه توبه رهنمون گردید، و از احسانِ او بود که ما بدان راه افتادیم. و اگر از نعمت‌های او به همین یک نعمت بسنده کنیم، باز هم نعمت دادنش نیکو، احسانش در حقّ ما بس بزرگ، و بخشش او از شمار بیرون است.آیین خداوندی‌اش در پذیرش توبه‌ی پیشینیان این گونه نبود. هر چه را تاب آن نداشتیم، از عهده‌ی ما برداشت، و جز به اندازه‌ی توانمان تکلیف نفرمود، و ما را جز به کارهای آسان وا نداشت، و برای هیچ یک از ما بهانه‌ای باقی نگذاشت.اینک، از ما نگون‌بخت آن کس است که نافرمانیِ خدا کند، و نیک‌بخت آن کس که به او روی آورَد.ستایش برای خداست به هر زبانی که نزدیک‌ترین فرشتگانش و گرامی‌ترین آفریدگانش و پسندیده‌ترین ستایشگرانش او را بدان می‌ستایند.ستایشی برتر از هر ستایش دیگر؛ به همان اندازه که پروردگار ما، خود، از همه‌ی آفریدگانش برتر است.پس به جای هر نعمتی که بر ما و همه‌ی بندگان درگذشته و زنده‌ی خود ارزانی داشته است، و به شمار تمام آنچه در علم بی‌پایان او گنجد، و به جای هر یک از عمت‌هایش، او را سپاس می‌گوییم؛شکر و سپاسِ چندین برابر و بی‌آغاز و انجام، تا هنگامه‌ی رستاخیز؛ ستایشی که بی‌اندازه است، و به شمار درنیاید، و پایان نپذیرد، و در آن هیچ گسستی نباشد.ستایشی که وسیله‌ای برای رسیدن به فرمانبرداری و بخشایش او، و راهی به بهشت، و پناهگاهی در برابر انتقام، و آسایشی از خشم، و پشتیبانی برای فرمانبرداری، و بازدارنده‌ای از نافرمانی، و مددکاری بر انجام دادن فرموده‌های او باشد.ستایشی که با آن در جرگه‌ی دوستدارانِ نیک‌بختِ او درآییم، و در صفِ کسانی باشیم که با شمشیرهای دشمنانش به شهادت رسیده‌اند. بی‌شک، او سرپرست مؤمنان و نیکو خصال است.

 


نوشته شده در پنج شنبه 89/5/28ساعت 11:51 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

چرا نام این سوره فاتحة الکتاب است ؟.

((فـاتحة الکتاب)) به معنى آغازگر کتاب (قرآن) است ، و از روایات استفاده مى شود که این سوره در زمان خود پیامبر(ص) نیز به همین نام شناخته مى شده است.از ایـنـجـا دریـچه اى به سوى مساله مهمى از مسائل اسلامى گشوده مى شود وآن اینکه برخلاف آنـچـه در میان گروهى مشهور است که قرآن در عصر پیامبر(ص) به صورت پراکنده بود، بعد در زمان ابوبکر یا عمر یا عثمان جمع آورى شد، قرآن درزمان خود پیامبر(ص) به همین صورت امروز جـمع آورى شده بود و سرآغازش همین سوره حمد بوده است ، مدارک متعددى در دست است که قـرآن بـه صـورت مـجـموعه اى که در دست ماست در عصر پیامبر(ص) و به فرمان او جمع آورى شـده بـود ((عـلى بن ابراهیم)) از امام صادق (ع) نقل کرده که رسول خدا(ص) به على (ع)فرمود: ((قرآن در قطعات حریر و کاغذ و امثال آن پراکنده است آن را جمع آورى کنید)).سـپـس اضافه مى کند: على (ع) از آن مجلس برخاست و آن را در پارچه زردرنگى جمع آورى نمود سپس بر آن مهر زد.به علاوه حدیث مشهور ((ثقلین)) که شیعه و سنى آن را نقل کرده اند که پیامبر(ص) فرمود من از مـیـان شـما مى روم و دو چیز گرانبها را به یادگار مى گذارم ((کتاب خدا)) و ((خاندانم)) خود نشان مى دهد که قرآن به صورت یک کتاب جمع آورى شده بود.

و در پاسخ این سؤال.

کـه در میان گروهى از دانشمندان معروف است که قرآن پس از پیامبرجمع آورى شده (به وسیله عـلـى (ع) یـا کسان دیگر) باید گفت : قرآنى که على (ع)جمع آورى کرد تنها خود قرآن نبود بلکه مجموعه اى بود از قرآن و تفسیر و شان نزول آیات و مانند آن.

(آیـه 1) ـ میان همه مردم جهان رسم است که هرکار مهم و پر ارزشى را به نام بزرگى از بزرگان آغـاز مى کنند، یعنى آن کار را با آن شخصیت مورد نظر از آغاز ارتباطمى دهند ولى آیا بهتر نیست کـه بـراى پـاینده بودن یک برنامه و جاوید ماندن یک تشکیلات ، آن  را به موجود پایدار و جاویدانى ارتـبـاط دهیم که فنا در ذات او راه ندارد، از میان تمام موجودات آنکه ازلى و ابدى است تنها ذات پـاک خـداست و به همین دلیل باید همه چیز و هرکار را با نام او آغاز کرد و از او استمداد نمود لذا درنخستین آیه قرآن مى گوئیم ((بنام خداوند بخشنده بخشایشگر)) (بسم اللّه الرحمن الرحیم).و در حـدیـث مـعـروفـى از پـیامبر(ص) مى خوانیم : کل امر ذى بال لم یذکر فیه اسم اللّه فهو ابتر: ((هرکار مهمى که بدون نام خدا شروع شود بى فرجام است)).و نیز امام باقر(ع) مى فرماید: ((سزاوار است هنگامى که کارى را شروع مى کنیم ، چه بزرگ باشد چه کوچک ، بسم اللّه بگوئیم تا پربرکت و میمون باشد)).کـوتـاه سـخـن ایـنکه پایدارى و بقا عمل بسته به ارتباطى است که با خدا داردبه همین مناسبت خداوند به پیامبر دستور مى دهد که در آغاز شروع تبلیغ اسلام این وظیفه خطیر را با نام خدا شروع کند: اقر باسم ربک (سوره علق آیه1)، و مى بینیم حضرت نوح در آن طوفان سخت و عجیب هنگام سوار شدن بر کشتى براى پیروزى بر مشکلات به یاران خود دستور مى دهد که در هنگام حرکت و در موقع توقف کشتى ((بسم اللّه)) بگویند (سوره هود آیه 41 و48).و آنها نیز این سفر را سرانجام با موفقیت و پیروزى پشت سر گذاشتند.و نـیـز سـلیمان درنامه اى که به ملکه سبا مى نویسد سرآغاز آن را ((بسم اللّه)) قرارمى دهد (سوره نحل آیه30).روى هـمـیـن اصـل ، تمام سوره هاى قرآن ـ با بسم اللّه آغاز مى شود تا هدف اصلى از آغاز تا انجام با مـوفـقـیـت و پـیـروزى و بـدون شکست انجام شود و تنها سوره توبه است که بسم اللّه در آغاز آن نـمـى بینیم چرا که سوره توبه با اعلان جنگ به جنایتکاران مکه و پیمان شکنان آغاز شده ، و اعلام جنگ با توصیف خداوند به ((رحمان و رحیم)) سازگار نیست.

آیا بسم اللّه جز سوره است ؟.

در میان دانشمندان و علما شیعه اختلافى نیست که بسم اللّه جز سوره حمد و همه سوره هاى قرآن است ، اصولا ثبت ((بسم اللّه)) در آغاز همه سوره ه، خودگواه زنده این امر است ، زیرا مى دانیم در مـتـن قرآن چیزى اضافه نوشته نشده است ،و ذکر ((بسم اللّه)) درآغاز سوره ها از زمان پیامبر(ص) تـاکـنـون مـعـمـول بوده است به علاوه سیره مسلمین همواره بر این بوده که هنگام تلاوت قرآن بـسـم اللّه را در آغـاز هـرسـوره اى مى خواندند، و متواترا نیز ثابت شده که پیامبر(ص) آن را تلاوت مى فرمود،چگونه ممکن است چیزى جز قرآن نباشد و پیامبر و مسلمانان همواره آن را ضمن قرآن بخوانند و برآن مداومت کنند.بـه هـرحـال مساله آنقدر روشن است که مى گویند: یک روز معاویه در دوران حکومتش در نماز جماعت بسم اللّه را نگفت ، بعد از نماز جمعى از مهاجران و انصارفریاد زدند اسرقت ام نیست ؟:((آیا بسم اللّه را دزدیدى یا فراموش کردى !.

2ـ.

اللّه جامعترین نام خداست :.

زیرا بررسى نامهاى خدا که در قرآن مجید و یا سایر منابع اسلامى آمده نشان مى دهد که هرکدام از آن یـک بـخـش خاص از صفات خدا را منعکس مى سازد، تنهانامى که جامع صفات جلال و جمال اسـت هـمـان ((اللّه)) مـى بـاشد به همین دلیل اسما دیگر خداوند غالبا به عنوان صفت براى کلمه ((اللّه)) گـفـته مى شود به عنوان نمونه : ((غفور)) و ((رحیم)) که به جنبه آمرزش خداوند اشاره مى کند (فان اللّه غفوررحیم) ـ سوره بقره آیه 266.((سمیع)) اشاره به آگاهى او از مسموعات ، و ((علیم)) اشاره به آگاهى او از همه چیز است (فان اللّه سمیع علیم) ـ بقره : 227. در یـک آیـه بـسـیارى از این اسم، وصف ((اللّه)) قرار مى گیرند هو اللّه الذى لااله الا هو الملک الـقـدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجـبار المتکبر: ((اوست اللّه که معبودى جز وى نیست ، اوسـت حـاکـم مطلق ، منزه از ناپاکیه، از هرگونه ظلم وبیدادگرى ، ایمنى بخش ، نگاهبان همه چیز، توانا و شکست ناپذیر، قاهر بر همه موجودات ، و با عظمت)).یکى از شواهد جامعیت این نام آن است که ابراز ایمان و توصیه تنها با جمله لااله الااللّه مى توان کرد.

رحمت عام و خاص خدا:.

مـشهور در میان گروهى از مفسران این است که صفت ((رحمان)) اشاره به رحمت عام خداست که شامل دوست و دشمن ، مؤمن و کافر و نیکوکار و بدکارمى باشد، زیرا ((باران رحمت بى حسابش همه را رسیده ، و خوان نعمت بى دریغش همه جا کشیده)).ولى ((رحیم)) اشاره به رحمت خاص پروردگار است که ویژه بندگان مطیع وصالح و فرمانبردار اسـت و تنها چیزى که ممکن است اشاره به این مطلب باشد آن است که ((رحمن)) در همه جا در قـرآن بـه صـورت مطلق آمده است که نشانه عمومیت آن است ، در حالى که ((رحیم)) گاهى به صـورت مقید ذکر شده که دلیل برخصوصیت آن است مانند (و کان بالمؤمنین رحیما) ((خداوند نسبت به مؤمنان رحیم است)) (احزاب : 43).در روایـتـى نـیـز از امـام صـادق (ع) مـى خـوانیم : ((خداوند معبود همه چیز است ،نسبت به تمام مخلوقاتش رحمان ، و نسبت به خصوص مؤمنان رحیم است)).


نوشته شده در جمعه 89/5/22ساعت 1:48 صبح توسط منتظر نظرات ( ) |

چرا صفات دیگر خدا در ((بسم اللّه)) نیامده است ؟.

و تـنها روى صفت ((رحمانیت و حیمیت)) او تکیه مى شود اما باتوجه به یک نکته ، پاسخ این سؤال روشـن مـى شـود و آن اینکه در آغاز هرکار لازم است از صفتى استمداد کنیم که آثارش بر سراسر جـهـان پـرتـوافـکـن است ، همه موجودات را فراگرفته و گرفتاران را در لحظات بحرانى نجات بخشیده است.

بـهـتـر اسـت ایـن حـقـیـقت را از زبان قرآن بشنوید آنجا که مى گوید: ورحمتى وسعت کل شى ((رحمت من همه چیز را فرا گرفته است)) (اعراف ـ 156).

از سـوى دیـگـر مـى بینیم پیامبران براى نجات خود از چنگال حوادث سخت ودشمنان خطرناک دست به دامن رحمت خدا مى زدند، در مورد ((هود)) و پیروانش مى خوانیم : فانجیناه والذین معه بـرحـمه منا: ((هود و پیروانش را به وسیله رحمت خویش (از چنگال دشمنان) رهائى بخشیدیم)) (اعراف ـ 72).

پس اساس کار خداوند بر رحمت است و مجازات جنبه استثنائى داردچنانکه در دعا مى خوانیم : یا مـن سبقت رحمته غضبه ((اى خدائى که رحمتت برغضبت پیشى گرفته است)) انسانها نیز باید در بـرنـامـه زنـدگى اساس و پایه کار را بررحمت و محبت قرار دهند و توسل به خشونت را براى مواقع ضرورت بگذارند.

(آیه 2)ـ بعد از ((بسم اللّه)) که آغازگر سوره بود، نخستین وظیفه بندگان آن است که به یاد مبد بزرگ عالم هستى و نعمتهاى بى پایانش بیفتند، همان نعمتهاى فراوانى که راهنماى ما درشناخت پروردگار و انگیزه مادر راه عبودیت است.

ایـنـکه مى گوئیم : انگیزه ، به خاطر آن است که هر انسانى به هنگامى که نعمتى به او مى رسد فورا مى خواهد، بخشنده نعمت را بشناسد، و طبق فرمان فطرت به سپاسگزارى برخیزد و حق شکر او را ادا کند به همین جهت علماى علم کلام (عقائد) در نخستین بحث این علم ((وجوب شکر منعم)) را که یک فرمان فطرى وعقلى است به عنوان انگیزه خداشناسى ، یادآور مى شوند.

و اینکه مى گوئیم : راهنماى ما درشناخت پروردگار نعمتهاى اوست ، زیرابهترین و جامعترین راه براى شناخت مبد، مطالعه در اسرار آفرینش و رازهاى خلقت و مخصوصا وجود نعمتها در رابطه با زندگى انسانها است.

بـه ایـن دو دلـیـل سـوره فـاتـحـة الکتاب با این جمله شروع مى شود ((حمد وستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است)) (الحمدللّه رب العالمین).

((حمد)) در لغت به معنى ستایش کردن در برابر کار یا صفت نیک اختیارى اسـت.

1ـ هـر انـسـانـى کـه سرچشمه خیر و برکتى است و هر پیامبر و رهبر الهى که نورهدایت در دلها مـى پـاشد، هر شخص سخاوتمندى که بخشش مى کند، و هر طبیبى که مرهمى بر زخم جانکاهى مـى نهد، ستایش آنها از ستایش خدا سرچشمه مى گیرد، چرا که همه این مواهب در اصل از ناحیه ذات پاک او است ، و نیز اگرخورشید نورافشانى مى کند، ابرها باران مى بارند، و زمین برکاتش را به ما تحویل مى دهد، همه از ناحیه او است.

2ـ جـالـب ایـنـکـه ((حمد)) تنها در آغاز کار نیست ، بلکه پایان کارها نیز چنانکه قرآن به ما تعلیم مـى دهـد بـا حـمد خواهد بود، در مورد بهشتیان مى خوانیم : ((سخن آنها در بهشت نخست منزه شـمـردن خداوند از هر عیب و نقص و تحیت آنها سلام ،و آخرین سخنشان الحمدللّه رب العالمین است)) (یونس : 10).

3ـ امـا کـلـمـه ((رب)) در اصـل بـه مـعنى مالک و صاحب چیزى است که به تربیت و اصلاح آن مى پردازد.

4ـ کلمه ((عالمین)) جمع ((عالم)) است و عالم به معنى مجموعه اى است ازموجودات مختلف و هنگامى که به صورت ((عالمین)) جمع بسته مى شود اشاره به تمام مجموعه هاى این جهان است.

در روایـتى از على (ع) چنین مى خوانیم که در ضمن تفسیر آیه ((الحمدللّه رب العالمین)) فرمود: ((رب العالمین اشاره به مجموع همه مخلوقات است اعم ازموجودات بیجان و جاندار)).

(آیـه3)ـ ((خـداونـدى کـه بـخـشنده و بخشایشگر است ((و رحمت عام وخاصش همه را رسیده (الرحمن الرحیم).

مـعـنـى ((رحـمـن)) و ((رحـیم)) و همچنین تفاوت میان این دو کلمه را در تفسیر((بسم اللّه)) خواندیم نکته اى که باید اضافه کنیم این است که این دو صفت درنمازهاى روزانه ما حداقل 30 بار تـکـرار مـى شـونـد (در هریک از دو رکعت اول نمازدوازده بار) و به این ترتیب 60 مرتبه خدا را به صـفـت رحمتش مى ستائیم و این درسى است براى همه انسانها که خود را در زندگى بیش از هر چیز به این اخلاق الهى متخلق کنند.

بـه عـلاوه اشـاره اى اسـت بـه این واقعیت که اگر ما خود را عبد و بنده خدامى دانیم مبادا رفتار مالکان بى رحم نسبت به بردگانشان در نظرها تداعى شود.

نـکـتـه دیـگـر اینکه ((رحمان و رحیم)) بعد از ((رب العالمین)) اشاره به این است که ما در عین قدرت نسبت به بندگان خویش ، با مهربانى و لطف رفتار مى کنیم.(آیه 4)ـ. 

دومین اصل مهم اسلام.

یعنى قیامت و رستاخیز: ((خداوندى که مالک روز جزاست)) (مالک یوم الدین).

در ایـنجا تعبیر به ((مالکیت خداوند)) شده است ، که نهایت سیطره و نفوذ او رابر همه چیز و همه کـس در آن روز مـشخص مى کند، روزى که همه انسانها در آن دادگاه بزرگ براى حساب حاضر مـى شـوند و در برابر مالک حقیقى خود قرارمى گیرند، تمام گفته ها و کارها و حتى اندیشه هاى خود را حاضر مى بینند، هیچ چیزحتى به اندازه سرسوزنى نابود نشده و به دست فراموشى نیفتاده اسـت ، و اکـنون این انسان است که باید بار همه مسئولیتهاى اعمال خود را بردوش کشد! حتى در آنجاکه بنیانگزار سنت و برنامه اى است ، باز باید سهم خویش را از مسئولیت بپذیرد!.

بـدون شک مالکیت خداوند نسبت به جهان هستى مالکیت حقیقى است نه مالکیت اعتبارى نظیر مالکیت ما نسبت به آنچه در این جهان ملک ما است.

و بـه تعبیر دیگر این مالکیت نتیجه خالقیت و ربوبیت است ، آنکس که موجودات را آفریده و لحظه به لحظه فیض وجود هستى به آنها مى بخشد، مالک حقیقى موجودات است.

و در پاسخ این سؤال.

کـه مـگر خداوند مالک تمام این جهان نیست که ما از او تعبیر به ((مالک روزجزا)) مى کنیم ؟ باید بـگـوئیم : مالکیت خداوند گرچه شامل ((هردو جهان)) مى باشد،اما بروز و ظهور این مالکیت در قیامت بیشتر است ، چرا که در آن روز همه پیوندهاى مادى و مالکیتهاى اعتبارى بریده مى شود، و هیچ کس در آنجا چیزى از خود ندارد،حتى اگر شفاعتى صورت گیرد باز به فرمان خداست.اعـتـقـاد بـه روز رسـتـاخـیز، اثر فوق العاده نیرومندى در کنترل انسان در برابراعمال نادرست و ناشایست دارد و یکى از علل جلوگیرى کردن نماز از فحشا ومنکرات همین است که نماز انسان را هم به یاد مبدئى مى اندازد که از همه کار او باخبر است و هم بیاد دادگاه بزرگ عدل خدا.

در حدیثى از امام سجاد(ع) مى خوانیم : هنگامى که به آیه ((مالک یوم الدین))مى رسید، آنقدر آن را تکرار مى کرد که نزدیک بود روح از بدنش پرواز کند.

اما کلمه ((یوم الدین)) : در قرآن در تمام موارد به معنى قیامت آمده است ، واینکه چرا آن روز، روز دین معرفى شده ؟ به خاطر این است که آن روز روز جزا است و ((دین)) در لغت به معنى ((جزا)) مى باشد، و روشنترین برنامه اى که در قیامت اجرامى شود همین برنامه جزا و کیفر و پاداش است.

(آیه 5)ـ.


نوشته شده در جمعه 89/5/22ساعت 1:47 صبح توسط منتظر نظرات ( ) |

چرا صفات دیگر خدا در ((بسم اللّه)) نیامده است ؟.

و تـنها روى صفت ((رحمانیت و حیمیت)) او تکیه مى شود اما باتوجه به یک نکته ، پاسخ این سؤال روشـن مـى شـود و آن اینکه در آغاز هرکار لازم است از صفتى استمداد کنیم که آثارش بر سراسر جـهـان پـرتـوافـکـن است ، همه موجودات را فراگرفته و گرفتاران را در لحظات بحرانى نجات بخشیده است.بـهـتـر اسـت ایـن حـقـیـقت را از زبان قرآن بشنوید آنجا که مى گوید: ورحمتى وسعت کل شى ((رحمت من همه چیز را فرا گرفته است)) (اعراف ـ 156).

از سـوى دیـگـر مـى بینیم پیامبران براى نجات خود از چنگال حوادث سخت ودشمنان خطرناک دست به دامن رحمت خدا مى زدند، در مورد ((هود)) و پیروانش مى خوانیم : فانجیناه والذین معه بـرحـمه منا: ((هود و پیروانش را به وسیله رحمت خویش (از چنگال دشمنان) رهائى بخشیدیم)) (اعراف ـ 72).

پس اساس کار خداوند بر رحمت است و مجازات جنبه استثنائى داردچنانکه در دعا مى خوانیم : یا مـن سبقت رحمته غضبه ((اى خدائى که رحمتت برغضبت پیشى گرفته است)) انسانها نیز باید در بـرنـامـه زنـدگى اساس و پایه کار را بررحمت و محبت قرار دهند و توسل به خشونت را براى مواقع ضرورت بگذارند.

(آیه 2)ـ بعد از ((بسم اللّه)) که آغازگر سوره بود، نخستین وظیفه بندگان آن است که به یاد مبد بزرگ عالم هستى و نعمتهاى بى پایانش بیفتند، همان نعمتهاى فراوانى که راهنماى ما درشناخت پروردگار و انگیزه مادر راه عبودیت است.

ایـنـکه مى گوئیم : انگیزه ، به خاطر آن است که هر انسانى به هنگامى که نعمتى به او مى رسد فورا مى خواهد، بخشنده نعمت را بشناسد، و طبق فرمان فطرت به سپاسگزارى برخیزد و حق شکر او را ادا کند به همین جهت علماى علم کلام (عقائد) در نخستین بحث این علم ((وجوب شکر منعم)) را که یک فرمان فطرى وعقلى است به عنوان انگیزه خداشناسى ، یادآور مى شوند.

و اینکه مى گوئیم : راهنماى ما درشناخت پروردگار نعمتهاى اوست ، زیرابهترین و جامعترین راه براى شناخت مبد، مطالعه در اسرار آفرینش و رازهاى خلقت و مخصوصا وجود نعمتها در رابطه با زندگى انسانها است.

بـه ایـن دو دلـیـل سـوره فـاتـحـة الکتاب با این جمله شروع مى شود ((حمد وستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است)) (الحمدللّه رب العالمین).((حمد)) در لغت به معنى ستایش کردن در برابر کار یا صفت نیک اختیارى اسـت.

1ـ هـر انـسـانـى کـه سرچشمه خیر و برکتى است و هر پیامبر و رهبر الهى که نورهدایت در دلها مـى پـاشد، هر شخص سخاوتمندى که بخشش مى کند، و هر طبیبى که مرهمى بر زخم جانکاهى مـى نهد، ستایش آنها از ستایش خدا سرچشمه مى گیرد، چرا که همه این مواهب در اصل از ناحیه ذات پاک او است ، و نیز اگرخورشید نورافشانى مى کند، ابرها باران مى بارند، و زمین برکاتش را به ما تحویل مى دهد، همه از ناحیه او است.

2ـ جـالـب ایـنـکـه ((حمد)) تنها در آغاز کار نیست ، بلکه پایان کارها نیز چنانکه قرآن به ما تعلیم مـى دهـد بـا حـمد خواهد بود، در مورد بهشتیان مى خوانیم : ((سخن آنها در بهشت نخست منزه شـمـردن خداوند از هر عیب و نقص و تحیت آنها سلام ،و آخرین سخنشان الحمدللّه رب العالمین است)) (یونس : 10).

3ـ امـا کـلـمـه ((رب)) در اصـل بـه مـعنى مالک و صاحب چیزى است که به تربیت و اصلاح آن مى پردازد.

4ـ کلمه ((عالمین)) جمع ((عالم)) است و عالم به معنى مجموعه اى است ازموجودات مختلف و هنگامى که به صورت ((عالمین)) جمع بسته مى شود اشاره به تمام مجموعه هاى این جهان است.

در روایـتى از على (ع) چنین مى خوانیم که در ضمن تفسیر آیه ((الحمدللّه رب العالمین)) فرمود: ((رب العالمین اشاره به مجموع همه مخلوقات است اعم ازموجودات بیجان و جاندار)).

(آیـه3)ـ ((خـداونـدى کـه بـخـشنده و بخشایشگر است ((و رحمت عام وخاصش همه را رسیده (الرحمن الرحیم).

مـعـنـى ((رحـمـن)) و ((رحـیم)) و همچنین تفاوت میان این دو کلمه را در تفسیر((بسم اللّه)) خواندیم نکته اى که باید اضافه کنیم این است که این دو صفت درنمازهاى روزانه ما حداقل 30 بار تـکـرار مـى شـونـد (در هریک از دو رکعت اول نمازدوازده بار) و به این ترتیب 60 مرتبه خدا را به صـفـت رحمتش مى ستائیم و این درسى است براى همه انسانها که خود را در زندگى بیش از هر چیز به این اخلاق الهى متخلق کنند.

بـه عـلاوه اشـاره اى اسـت بـه این واقعیت که اگر ما خود را عبد و بنده خدامى دانیم مبادا رفتار مالکان بى رحم نسبت به بردگانشان در نظرها تداعى شود.

نـکـتـه دیـگـر اینکه ((رحمان و رحیم)) بعد از ((رب العالمین)) اشاره به این است که ما در عین قدرت نسبت به بندگان خویش ، با مهربانى و لطف رفتار مى کنیم.

(آیه 4)ـ.

دومین اصل مهم اسلام.

یعنى قیامت و رستاخیز: ((خداوندى که مالک روز جزاست)) (مالک یوم الدین).

در ایـنجا تعبیر به ((مالکیت خداوند)) شده است ، که نهایت سیطره و نفوذ او رابر همه چیز و همه کـس در آن روز مـشخص مى کند، روزى که همه انسانها در آن دادگاه بزرگ براى حساب حاضر مـى شـوند و در برابر مالک حقیقى خود قرارمى گیرند، تمام گفته ها و کارها و حتى اندیشه هاى خود را حاضر مى بینند، هیچ چیزحتى به اندازه سرسوزنى نابود نشده و به دست فراموشى نیفتاده اسـت ، و اکـنون این انسان است که باید بار همه مسئولیتهاى اعمال خود را بردوش کشد! حتى در آنجاکه بنیانگزار سنت و برنامه اى است ، باز باید سهم خویش را از مسئولیت بپذیرد!.

بـدون شک مالکیت خداوند نسبت به جهان هستى مالکیت حقیقى است نه مالکیت اعتبارى نظیر مالکیت ما نسبت به آنچه در این جهان ملک ما است.و بـه تعبیر دیگر این مالکیت نتیجه خالقیت و ربوبیت است ، آنکس که موجودات را آفریده و لحظه به لحظه فیض وجود هستى به آنها مى بخشد، مالک حقیقى موجودات است.

و در پاسخ این سؤال.

کـه مـگر خداوند مالک تمام این جهان نیست که ما از او تعبیر به ((مالک روزجزا)) مى کنیم ؟ باید بـگـوئیم : مالکیت خداوند گرچه شامل ((هردو جهان)) مى باشد،اما بروز و ظهور این مالکیت در قیامت بیشتر است ، چرا که در آن روز همه پیوندهاى مادى و مالکیتهاى اعتبارى بریده مى شود، و هیچ کس در آنجا چیزى از خود ندارد،حتى اگر شفاعتى صورت گیرد باز به فرمان خداست.اعـتـقـاد بـه روز رسـتـاخـیز، اثر فوق العاده نیرومندى در کنترل انسان در برابراعمال نادرست و ناشایست دارد و یکى از علل جلوگیرى کردن نماز از فحشا ومنکرات همین است که نماز انسان را هم به یاد مبدئى مى اندازد که از همه کار او باخبر است و هم بیاد دادگاه بزرگ عدل خدا.در حدیثى از امام سجاد(ع) مى خوانیم : هنگامى که به آیه ((مالک یوم الدین))مى رسید، آنقدر آن را تکرار مى کرد که نزدیک بود روح از بدنش پرواز کند.اما کلمه ((یوم الدین)) : در قرآن در تمام موارد به معنى قیامت آمده است ، واینکه چرا آن روز، روز دین معرفى شده ؟ به خاطر این است که آن روز روز جزا است و ((دین)) در لغت به معنى ((جزا)) مى باشد، و روشنترین برنامه اى که در قیامت اجرامى شود همین برنامه جزا و کیفر و پاداش است.

(آیه 5)ـ.


نوشته شده در جمعه 89/5/22ساعت 1:47 صبح توسط منتظر نظرات ( ) |

انسان در پیشگاه خدا:.

از اینجا گوئى ((بنده)) پروردگار خود را مخاطب ساخته نخست از عبودیت خویش در برابر او، و سـپس از امدادها و کمکهاى او سخن مى گوید: ((تنها تو رامى پرستم و تنها از تو یارى مى جویم)) (ایاک نعبد و ایاک نستعین).در واقع آیات گذشته سخن از توحید ذات و صفات مى گفت و در اینجاسخن از توحید عبادت ، و توحید افعال است توحید عبادت آن است که هیچ کس وهیچ چیز را شایسته پرستش جز ذات خدا نـدانـیم تنها به فرمان او گردن نهیم ، و ازبندگى و تسلیم در برابر غیر ذات او بپرهیزیم ، توحید افـعـال آن اسـت که تنها مؤثرحقیقى را در عالم او بدانیم ، نه اینکه دنبال سبب نرویم بلکه معتقد بـاشـیـم هـر سـبـبـى هر تاثیرى دارد به فرمان خداست این تفکر و اعتقاد انسان را از همه کس و همه موجودات بریده و تنها به خدا پیوند مى دهد.

(آیه 6)ـ ((ما را به راه راست هدایت فرما)) (اهدنا الصراط المستقیم).

پـس از اظـهـار تـسـلـیم در برابر پروردگار و وصول بر مرحله عبودیت و استمداداز ذات پاک او نخستین تقاضاى بنده این است که او را به راه راست ، راه پاکى ونیکى ، راه عدل و داد، و راه ایمان و عـمـل صـالـح هـدایت فرماید، در اینجا این سؤال که چرا ما همواره درخواست هدایت به صراط مستقیم از خدا مى کنیم مگر ماگمراهیم ! مطرح مى شود وانگهى این سخن از پیامبر و امامان که نمونه انسان کامل بودند چه معنى دارد؟!.

در پـاسـخ مى گوئیم : انسان در مسیر هدایت هر لحظه بیم لغزش و انحراف درباره او مى رود، به هـمـیـن دلـیـل بـایـد خود را در اختیار پروردگار بگذارد و تقاضا کند که او را بر راه راست ثابت نـگـهـدارد دوم اینکه ، هدایت همان پیمودن طریق تکامل است که انسان تدریجا مراحل نقصان را پـشـت سر بگذارد و به مراحل بالاتر برسدبنابراین جاى تعجب نیست که حتى پیامبران و امامان از خـدا تقاضاى هدایت ((صراط مستقیم)) کنند، چه اینکه کمال مطلق تنها خدا است ، و همه بدون استثنا درمسیر تکاملند، چه مانعى دارد که آنها نیز تقاضاى درجات بالاترى را از خدا بنمایند.

امـام صادق (ع) در تفسیر این آیه مى فرماید: ((خداوندا! ما را بر راهى که به محبت تو مى رسد و به بـهشت واصل مى گردد، و مانع از پیروى هوسهاى کشنده وآرا انحرافى و هلاک کننده است ثابت بدار)).

صراط مستقیم چیست ؟.

((صراط مستقیم)) همان آئین خداپرستى و دین حق و پایبند بودن به دستورات خداست ، چنانکه در سوره انعام آیه 161 مى خوانیم : ((بگو: خداوند مرابه صراط مستقیم هدایت کرده ، به دین استوار آئین ابراهیم که هرگز به خدا شرک نورزید)).

(آیه 7)ـ.

 دو خط انحرافى !.

((مـرا بـه راه کسانى هدایت فرما که آنان را مشمول انواع نعمتهاى خودقراردادى (نعمت هدایت ، نـعـمـت توفیق ، نعمت رهبرى مردان حق و نعمت علم وعمل و جهاد و شهادت) نه آنها که بر اثر اعـمـال زشـت و انحراف عقیده غضب تودامنگیرشان شد و نه آنها که جاده حق را رها کرده و در بـیـراهـه هـا گـمـراه و سـرگردان شده)) (صراط الذین انـعمت علیهم غیر الـمغضوب علیهم و لاالضالین).

در حقیقت خدا به ما دستور مى دهد طریق و خط پیامبران و نیکوکاران و آنهاکه مشمول نعمت و الـطاف او شده اند را بخواهیم و به ما هشدار مى دهد که در برابرشما همیشه دو خط انحرافى قرار دارد، خط ((مغضوب علیهم)) و خط ((ضالین)).

1ـ ((الذین انعمت علیهم)) کیانند؟.

سـوره نـسـا آیه 69 این گروه را تفسیر کرده است : ((کسانى که دستورات خدا وپیامبر را اطاعت کنند، خدا آنها را با کسانى قرار مى دهد که مشمول نعمت خودساخته ، از پیامبران و رهبران صادق و راستین و جانبازان و شهیدان راه خدا و افرادصالح ، واینان رفیقان خوبى هستند)) بنابراین ما در سوره حمد از خدا مى خواهیم که در خط این چهار گروه قرار گیریم که در هر مقطع زمانى باید در یکى از این خطوط،انجام وظیفه کنیم و رسالت خویش را ادا نمائیم.

2ـ ((مـغضوب علیهم)) و ((ضالین)) کیانند؟ از موارد استعمال این دو کلمه درقرآن مجید چنین استفاده مى شود که ((ضالین)) گمراهان عادى هستند، و ((مغضوب علیهم)) گمراهان لجوج و منافق ، به همین دلیل در بسیارى از موارد، غضب و لعن خداوند در مورد آنها ذکرشده.

در آیه 6 سوره فتح آمده است : ((خداوند مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک و آنها را که در بـاره خـدا گـمـان بد مى برند مورد غضب خویش قرار مى دهد، وآنها را لعن مى کند، و از رحمت خویش دور مى سازد، و جهنم را براى آنان آماده ساخته است)).

به هرحال ((مغضوب علژیهم)) آنها هستند که علاوه بر کفر، راه لجاجت وعناد و دشمنى با حق را مى پیمایند و حتى از اذیت و آزار رهبران الهى و پیامبران درصورت امکان فرو گذار نمى کنند.

پایان سوره حمد.

 


نوشته شده در جمعه 89/5/22ساعت 1:41 صبح توسط منتظر نظرات ( ) |

رمضان

 

درباره ماه رمضان

رمضان اسمى از اسماء الهى

 مى‏باشد و نبایست‏به تنهائى ذکر کرد مثلا بگوئیم، رمضان آمد یا رفت، بلکه باید گفت ماه رمضان آمد، یعنى ماه را باید به اسم اضافه نمود، در این رابطه به سخنان حضرت امام محمد باقر (علیه السلام) گوش فرا مى‏دهیم.رمضان از اسماء الله است.هشام بن سالم نقل روایت مى‏نماید و مى‏گوید: ما هشت نفر از رجال در محضر حضرت ابى جعفر امام باقر (علیهما السلام) بودیم، پس سخن از رمضان به میان آوردیم. فقال علیه السلام: لا تقولوا هذا رمضان، و لا ذهب رمضان و لا جاء رمضان، فان رمضان اسم من اسماء الله عز و جل لا یجیى و لا یذهب و انما یجیى‏ء و یذهب الزائل و لکن قولوا شهر رمضان فالشهر المضاف الى الاسم و الاسم اسم الله و هو الشهر الذى انزل فیه القرآن، جعله الله تعالى مثلا و عیدا و کقوله تعالى فى عیسى بن مریم (علیهما السلام) و جعلناه مثلا لبنى اسرائیل. (1) امام علیه السلام فرمود: نگوئید این است رمضان، و نگوئید رمضان رفت و یا آمد، زیرا رمضان نامى از اسماء الله است که نمى‏رود و نمى‏آید که شى‏ء زائل و نابود شدنى مى‏رود و مى‏آید، بلکه بگوئید ماه رمضان، پس ماه را اضافه کنید در تلفظ به اسم، که اسم اسم الله مى‏باشد، و ماه رمضان ماهى است، که قرآن در او نازل شده است، و خداوند آن را مثل و عید قرار داده است همچنانکه پروردگار بزرگ عیسى بن مریم (سلام الله علیهما) را براى بنى اسرائیل مثل قرار داده است، و از حضرت على بن ابى طالب (علیه السلام) روایت‏شده که حضرت فرمود: «لا تقولوا رمضان و لکن قولوا شهر رمضان فانکم لا تدرون ما رمضان‏» (2) شما به راستى نمى‏دانید که رمضان چیست (و چه فضائلى در او نهفته است)واژه رمضان و معناى اصطلاحى آن رمضان از مصدر «رمض‏» به معناى شدت گرما، و تابش آفتاب بر رمل... معنا شده است، انتخاب چنین واژه‏اى براستى از دقت نظر و لطافت‏خاصى برخوردار است. چرا که سخن از گداخته شدن است، و شاید به تعبیرى دگرگون شدن در زیر آفتاب گرم و سوزان نفس و تحمل ضربات بى امانش،زیرا که رمضان ماه تحمل شدائد و عطش مى‏باشد، عطشى ناشى از آفتاب سوزان یا گرماى شدید روزهاى طولانى تابستان. و عطش دیگر حاصل از نفس سرکشى که پیوسته مى‏گدازد، و سوزشش براستى جبران ناپذیر است. در مقایسه این دو سوزش، دقیقا رابطه عکس برقرار است، بدین مفهوم که نفس سرکش با چشیدن آب تشنه‏تر مى گردد، وهرگز به یک جرعه بسنده نمى‏کند، و پیوسته آدمى را در تلاش خستگى ناپذیر جهت ارضاى تمایلات خود وا مى‏دارد. و در همین رابطه است که مولوى با لطافت هرچه تمامتر این تشبیه والا را به کار مى‏گیرد و مى‏گوید: آب کم جو تشنگى آور به دست تا بجوشد آبت از بالا و پست تا سقا هم ربهم آید جواب تشنه باش الله اعلم بالصواب زین طلب بنده به کوى حق رسید درد مریم را به خرما بن کشید اما از سوى دیگر، عطش ناشى از آفتاب سوزان سیرى پذیر است، و قانع کننده

 

 


نوشته شده در پنج شنبه 89/5/21ساعت 4:30 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

                

ظهور

  امروز بهترین روز در تمام روزهای این ایام است

    نیمه شعبان شب صاحب الزمان / شبی که همه چشم در راهن

 در پشت خانه ها همه آب و جارو شده است / که وقتی می ایی

     همه جا پاک وتمیز باشد / همه جارا  پر از گل کرده اند تا با آمدنت

عطر گلها را دو چندان کنی / همه عالم را مست خود گردانی

          عالم را به آرامش و ظالم را در وحشت/  ظلم را نابود و عدل را بر پا نمایی

 ما منتظران منتظریم /بیا ای مولای ما

      با آمدنت وجود همه عالم تازه می شود  

 پیر جوان - کودک جوان -

جوان آماده شهادت در راه تو خواهند شد

ای منتظر مار ادر این انتظار بکش

 ولیکن بیا ای صاحب الزمان

   بیا ...... 

                      

 

 

 

 

        


نوشته شده در سه شنبه 89/5/5ساعت 4:4 صبح توسط منتظر نظرات ( ) |

سلام به همه

من از سفر برگشتم .

   سفری که برام خیلی چیزا داشت سفری که آرزوی همه انسانها است.البته من کمترین خود این لیاقت رو نداشتم ولی خودم رو بستم به بال فرشته زمینی ام که روحش تا عرش پر میزنه و من رو هم با خودش می بره .ومن این سعادت رو دارم که با این فرشته همخونه هستم و تا اوهست من هیچ چیز کم ندارم و براش دعا میکنم ,و برای خودم دعا میکنم تا سایه مهر خدا از سرم کم نشه .راستش همه کارا یکهو درست شد من اسم خودم و فرشته ام رو برای کربلا نوشته بودم که داداشی زنگ زد و گفت میای بری مکه ؟ من هم از خدا خاسته قبول کردم .همه کارا در عرض دو هفته در ست شد آخه به داداشی دو تا سهمیه داده بودن و اون رو برای ما گرفته بود .سر کار م همه کارا رو کردم ماتو حسابداری  10هم  به هم 10 حساب ها رو میبندیم من هم 10 حرکت داشتم تمام کارام ردیف شده و راهی شدم .10/4/89 با فرشته ای که از گل نازکتره و رحش از هر گلبرگ لطیف تره راهی مدینه شدیم .

مدینه شهر پیامبر شهر عشق شهر پاکی شهر غربت شهر گریه های زهرا(س)شهر سوز ان و گرما شهر بقی شهر حسن ابن علی- شهر شبهای غم انگیز علی- شهر غم زینب شهر قبر چهار ستاره در زیر آفتاب سوزان شهر غمهای نگفته شهر قبری بی نشان شهر فاطمه بنت اسد مادر شیر خدا شهر بیت الاحزان شهر گریه های بی امان شهر یکه اجازه نداری زیارت عاشورا رو بخونی و برای مادرت به راحتی گریه کنی شهری که همه چیز از نظر اونا حرامه شهر ی که غم از سرو روش می باره شهری که نمی خوای ازش دور بشی اگه هم دور بشی چه بخواهی چه نخواهی قلبت رو جا میذاری

بقی بوی خدا می داد و بس دور تا دور بقی دیوار بود زیر دیوار بازار بازار شیطان برای فروش هر کاری میکنن این افراد. وای بر ما که به جای زیارت به خرید برویم . وارد صحن حیاطش که میشوی جز گنبد سبز دیگر چیزی برایت مهم نیست انجا او هست ، فاطمه و حسن نگاهت میکنند سلامت میکنند . با تو صحبت میکنند و اگه گوشهایت بشنود صدای مهر بان اورا میشنوی که به گرمی سلامت میکند و خو شامد میگن . جای همه خالی شبی تا صبح پشت پرده در قسمت روضه شریفه تا به صبح گریان شدیم . ندیدیم مهراب ومنبر ندیدیم خانه فاطمه اطهر را چرا که بس خسیساً تمام این مکانهارا پرده کشیدن جلوی در ب خانه زهرا ردیف کتاب قران گذاشته اند  که از روی محبت نیندازی بر خانه آن دختر اطهر نگریی و نگویی مادر کجایی  

این شش روز در مدینه همچون خواب شیرینی برایم گذشت . ای کاش از خواب بیدارم نمیکردند . روز آخر آماده شده تا به مسجد شجره بریم تا محرم شویم لبیک عشق را بگوییم و تا حریم عشق بال و پر باز کنیم و در عطر خدا غرق شویم . حال لحظه یکی شدن هم رنگ شدن دست از دنیا کشیدن و رها شدن از هر قید و بندی لباس اخرت به تن کردن چه عالمی دارد تا به این جا نروی نمیتونی اخرت رو باور کنی راسته که میگن در ان دنیا وقتی سر از گور در میاری لخت و عوری با تمام وجود میتونی این رو ببینی و لمس کنی ساعت 5/3الی 4 به مکه رسیدیم و بعد از نماز صبح برای اعمال طواف راهی خانه معشوق شدیم و در این لحظه که چشمم به خانه افتاد مات و مبهوت رو به در ی طلایی و پرده سیاهی نگاه میکردم و برای شکر سر به سجده گذاشتم و از لطف و مرحمت او تشکر کردم که مرا به خانه خود فرا خوانده و مرا پذیرفته . در اینجا زرد وسیاه و سفید قرمز باهم فرقی ندارند ایرانی هندی پاکستانی هلندی انگلیسی همه برای یک هدف و برای یک چیز اینجا هستن و ان هم قبو ل داشتن یک دین واحده و اون خداست که از همه چیز اگاهه و از دل من وتو خبر داره من بعد از اینکه اعمالم رو انجام دادم به هتل برگشتم اخه شب باید فرشته مهربانم رو میبردم . و طواف خودم اونقدر بهم نچسبید ولی طواف فرشته ام برام لحظه لحظه اش شیرین بود و هفت دور اولیه رو با عشق دورش دادم و براش دعا ها رو میخو ندم صفا و مروه رو دادم برام بردن چون تنهایی نمیتونستم ببرم ساعت 3 نصف شب بود که فرشته ام تقصیر کرد و به خانه اومدیم و قرار شد طواف نساء رو فردا ببرم اخه میشه بعد از تقصیر طواف نساء رو به عقب انداخت. فردا ش برای طواف نسا ء رفتیم لحظه لحظه نفس کشیدن در این فضا پر از خاطره است و از همه برام شیرین تر دعایی بود که فرشته من مادرم برام میکردو من خجالت زدش میشدم . وقتی دور تا دور خانه مولاو آقای عالم می گردی قفط چشمت او و عظمت و شکوهی رو میبینه که درس سادگی وعشق رو به مردم اموزش میده و اینجاست که به خودت و به خدای خودت قول میدی ولی باید بدونی این قول و قرار ها هم یک امتحانه  و باید سر قول و قرارت بمونی اینجاست که باید صبوری رو یاد بگیری ایشالله که همه بتونیم رو قول و قرارمون پا برجا بمونیم   

 


نوشته شده در سه شنبه 89/5/5ساعت 3:37 صبح توسط منتظر نظرات ( ) |

کیفیت ولادت
حضرت علی ( ع ) نخستین فرزند خانواده هاشمی  است که پدر و مادر او هر دوفرزند هاشم اند . پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبدمناف است و مادر او فاطمه دختر اسد فرزند هاشم بن عبدمناف می باشد . خاندان هاشمی از لحاخ فضائل اخلاقی و صفات عالیه انسانی در قبیله قریش و این طایفه در طوایف عرب ، زبانزد خاص و عام بوده است . فتوت ، مروت ، شجاعت وبسیاری از فضایل دیگر اختصاص به بنی هاشم داشته

 است . یک از این فضیلتها در مرتبه عالی در وجود مبارک حضرت علی ( ع ) موجود بوده است . فاطمه دختر اسد به هنگام درد زایمان راه مسجدالحرام را در پیش گرفت و خود را به دیوار کعبه نزدیک ساخت و چنین گفت : " خداوندا ! به تو و پیامبران و کتابهایی که از طرف تو نازل شده اند و نیز به سخن جدم ابراهیم سازنده این خانه ایمان راسخ دارم . پرودگارا ! به پاس احترام کسی که این خانه را ساخت ، و به حق
( 2 ) " کودکی که در رحم من است ، تولد این کودک را بر من آسان فرما ! لحظه ای نگذشت که دیوار جنوب شرقی کعبه در برابر دیدگان عباس بن عبدالمطلب و یزید بن تعف شکافته شد . فاطمه وارد کعبه شد ، و دیوار به هم پیوست . فاطمه تا سه روز در شریفترین مکان گیتی مهمان خدا بود . و نوزاد خویش سه روز پس از سیزدهم رجب سی ام عام الفیل فاطمه ( 3 ) را به دنیا آورد . دختر اسد از همان شکاف دیوار که دوباره گشوده شده بود بیرون آمد و گفت : ( 4 )" پیامی از غیب شنیدم که نامش را " علی " بگذار . "

دوران کودکی
حضرت علی ( ع ) تا سه سالگی نزد پدر و مادرش بسر برد و از آنجا که خداوند می خواست ایشان به کمالات بیشتری نائل آید ، پیامبر اکرم ( ص ) وی را از بدو تولد تحت تربیت غیر مستقیم خود قرار داد . تا آنکه ، خشکسالی  عجیبی در مکه واقع شد . ابوطالب عموی پیامبر ، با چند فرزند با هزینه سنگین زندگی روبرو شد . رسول اکرم ( ص ) با مشورت عموی خود عباس توافق کردند که هر یک از آنان فرزندی از ابوطالب را به نزد خود ببرند تا گشایشی  در کار ابوطالب باشد . عباس ، جعفر را و پیامبر ( ص ) ، ( 5 ) علی ( ع ) را به خانه خود بردند .
به این طریق حضرت علی ( ع ) به طور کامل در کنار پیامبر قرار گرفت . علی ( ع ) آنچنان با پیامبر ( ص ) همراه بود ، حتی هرگاه پیامبر از شهر
( 6 )خارج می شد و به کوه و بیابان می رفت او را نیز همراه خود می برد .
 

بعثت پیامبر ( ص ) و حضرت علی ( ع )
شکی نیست که سبقت در کارهای خیر نوعی امتیاز و فضیلت است . و خداونددر آیات بسیاری  بندگانش را به انجام آنها ، و سبقت گرفتن بر یکدیگر ( 7 )دعوت فرموده است . از فضایل حضرت علی ( ع ) است که او نخستین فرد ایمان آورنده به پیامبر ( ص ) باشند . ابن ابی الحدید در این باره می گوید : بدان که در میان اکابر و بزرگان و متکلمین گروه " معتزله " اختلافی 
نیست که علی بن ابیطالب نخستین فردی است که به اسلام ایمان آورده و پیامبر خدا را تایید کرده است .

حضرت علی ( ع ) نخستین یاور پیامبر ( ص )
پس از وحی خدا و برگزیده شدن حضرت محمد ( ص ) به پیامبری و سه سال دعوت مخفیانه ، سرانجام پیک وحی فرا رسید و فرمان دعوت همگانی داده شد . در این میان تنها حضرتعلی ( ع ) مجری طرحهای پیامبر ( ص ) در دعوت الهیش و تنها همراه و دلسوز آن حضرت در ضیافتی بود که وی برای آشناکردن خویشاوندانش با اسلام و دعوتشان به دین خدا ترتیب داد . در همین ضیافت پیامبر ( ص ) از حاضران سؤوال کرد : چه کسی از شما مرا در این راه کمک می کند تا برادر و وصی و نماینده من در میان شما باشد ؟ فقط علی ( ع ) پاسخ داد : ای پیامبر خدا ! من تو را در این راه یاری می کنم پیام

 


نوشته شده در شنبه 89/4/5ساعت 4:46 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

فرشته من  


دیشب شب استثنایی برای من بود.......چون داره رویایی چندین وچند ساله ما به حقیقت نزدیک میشه واون رفتن مادرم به مکه است البته همراه من دیشب نمازم رو با حال وهوایی دیگه تمام کردم بهترازهر شب دیگه ای بود وخدا رودر کنار خودم رو در رو چشم در چشم احساس کردم ودرفضای خدایی خود نفس کشیدم ...............


اما حیف که ما انسانها فراموش کار هستیم و بعد از مدتی همه چیز یادمان می رود یکی دیگه از شیرینی های دیشب صدای زیبای فرشته ای بود که با آهنگ خوش لالایی برایم سوره های قرآنی روتلاوت می کردواون فرشته صدای مهربان (مادرم )که از هر فرشته ای به ما نزدیک تراست و ما او رادر کنار خود می بینیم و اصلا بهش فکرنمی کنیم.... اونو درک نکردیم ...... و به صدای زیباتر از هر موسیقی در جهان گوش ندادیم .... حتی در این مورد حتی کمی هم فکر نکردیم ............ وقتی به صدای فرشته خودم گوش می دادم و با اون همصدا شده بودم به این فکر کردم که چقدر کم به این صدا گوش کردم و این فرشته دایم برای من دعا کرده و بالهایش راروی سر من بر افراشته و دعایش همیشه بدرقه راه منه....


دوست ندارم امشب و این صدا تمام بشه


خدایا امشب چقد زیباست


 


 



نوشته شده در جمعه 89/4/4ساعت 6:18 عصر توسط منتظر نظرات ( ) |

<   <<   6   7   8   9   10      >

Design By : Pichak